محمد مبین تسنیمی – نشریه شهر ® https://the-city.ir بهترین های دنیای فانتزی ☠ مهد ادبیات گمانه زن Sun, 25 Mar 2018 14:10:42 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.1 https://the-city.ir/wp-content/uploads/2021/08/cropped-1a10e375bae1d923e7e22e7477eb50a4-32x32.png محمد مبین تسنیمی – نشریه شهر ® https://the-city.ir 32 32 نقد و بررسی فیلم Darkest Hour | جنگ یا صلح؟ https://the-city.ir/darkest-hour-review/ https://the-city.ir/darkest-hour-review/#respond Sun, 25 Mar 2018 14:10:42 +0000 http://www.the-city.ir/?p=2891 آیا فیلم تاریک‌ترین ساعت توانسته روی کار آمدن چرچیل را به خوبی به نمایش بگذارد و اثری جذاب و درگیر کننده شده است؟ در ادامه با پاسخ این سوال و نقد این فیلم همراه نشریه‌ی شهر باشید.

!خطر اسپویل!

فیلم Darkest Hour که ساخته جو رایت است و فیلمنامه‌ی آن را هم آنتونی مک‌کارتن نوشته است، به حوادث می ۱۹۴۰ از نقطه دید چرچیل می‌نگرد. زمانی که ارتش هیتلر از خاک فرانسه رد شده و وارد وستیمینستر می‌شود و نویل چمبرلین در بهبه‌ی جنگ به اجبار استعفا می‌دهد، وینستون چرچیل معمولاً نه‌چندان دوست‌داشتنی بر سرکار می‌آید. اثر فوق العاده The Darkest Hour بیست و یک هفته‌ی اول کاری چرچیل را بررسی می‌کند که طی آن اتحاد را روبه‌راه می‌کند و برای خود دشمن‌تراشی می‌کند. خیلی‌ها در آن زمان فکر می‌کردن که او آخر ماه را نمی‌بیند، چه بسا آخر جنگ را.

قبل از تماشای این فیلم، تصور می‌کردم که کارگردان این اثر صرفاً یک نمایش و مستند تاریخی ساخته است اما اکنون پس از تماشای آن نظرم عوض شد. البته باید گفت که فیلم‌های مشابه این سبک در سینما بسیار زیاد است اما نباید این نکته را فراموش کنیم که خلاقیت و دقت جو رایت در جذابیت این اثر تاثیر بسیار زیادی دارد.

گری الدمن به بهترین نحو از پس نقش چرچیل برآمده است. به کمک گریم، الدمن آن‌قدر خوب خود را در پوست چرچیل فرو می‌کند که همه بازیگر را فراموش می‌کنیم. الدمن با بازی خوبش در این نقش، اسم خودش را در کنار برایان کاکس در فیلم چرچیل  و تیموتی اسپال در فیلم سخنرانی پادشاه  قرار می‌دهد که توانسته‌اند نقش یک شخصیت واقعی تاریخی را به بهترین شکل بازی کنند. 

Vincent Churchill

این اثر بیشتر شبیه یک کلاس درس تاریخی است، دقیقاً همان تصمیماتی که سرنوشت جهان را تعیین کرده و دگرگون نموده‌اند را نمایش می‌دهد. این اثر اقدامات و اتفاقات جهان را از تاریخ 4 تا 8 ژانویه‌ی سال 1940 به تصویر می‌کشد. نکته‌ی مثبت و جالبی که در مورد فیلم Darkest Hour وجود دارد این است که تمام اتفاقات تاریخی را در این برهه‌ی زمانی به ترتیب به تصویر کشیده است و همچنین قسمتی هم به اتفاقاتی که در مجلس عوام در مورد بحث‌های نروژ و ظهور چرچیل افتاد، می‌پردازد. در میان این اتفاقات و اغتشاشات، از آن جایی که چرچیل تنها عضو حزب است که هیچ مخالفی ندارد، پس به عنوان نخست وزیر انتخاب می‌شود،پس از این جریانات است که چرچیل جامعه‌ی ملل را برای مبارزه با هیتلر دعوت می‌کند و در این بین برخی از سیاستمداران بزرگ قصد مقابله و مخالفت با وی را دارند. 

Vincent Churchill 2

جو رایت به نماهای طولانی و زوایای دوربین خلاقانه‌اش مشهور است. او این قوه‌ی خودش را با نمای فوق‌العاده‌ی آغازینش که از سقف می‌گیرد و به تدریج از زاویه‌ی کنار به سخنران مجلس عوام بریتانیا می‌رسد، یادآوری می‌کند. شاید در این نما، ما آخرین مرحله‌ی فیلمبرداری را ببینیم، اما این صحنه تنها صحنه‌‌ای نیست که ‌‌کارگردان با آن سکانس را مزین می‌کند. استایل او با تدوین سریع‌‌ ریتم خیلی از کارگردانان در تناقض است. گاهی اوقات در صحنه او دقایق زیادی را بدون حتی یک کات ادامه می‌دهد. او ترجیح می‌دهد با دوربین شعبده‌بازی کند تا با تدوین.

Vincent Churchill 3

قطعاً کسانی که جنگ جهانی دوم را مایه‌ی عبرت قرار داده‌اند، از نمایش این فیلم قدردانی خواهند کرد، زیرا این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که حتی قبل از شروع جنگ، چقدر جهان به فاجعه نزدیک شده بود. این فیلم برای فیلم‌بازها، غالفلگیری‌های خوبی در روایتش دارد. قطعاً همه از بازی گری الدمن و تصویرسازی شخصیتش لذت خواهند برد و جز شخصیت‌هایی خواهد شد که تا سالیان سال در ذهنتان باقی می‌ماند.

نظر شما در مورد این اثر چیست؟ آیا از تماشای لذت برده‌اید؟

 

کانال تلگرام نشریه ی شهر

]]>
https://the-city.ir/darkest-hour-review/feed/ 0
نقد و بررسی فیلم IT ؛ آن چیست؟ https://the-city.ir/it-movie-2017-review/ https://the-city.ir/it-movie-2017-review/#comments Fri, 09 Feb 2018 20:38:18 +0000 http://www.the-city.ir/?p=1990 فیلم IT ساخته آندرس موشیتی، اقتباسی از رمان ۱۰۰۰ صفحه‌ای داستان سرای معروف سینما، استفان کینگ، نویسنده رمان رستگاری از شائوشنک و بسیاری دیگر از آثار مطرح سینما است. در ادامه با نشریه‌ی شهر همراه باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

!خطر اسپویل!

اگر بخواهیم فیلم را از نظر فیلمنامه مورد بررسی قرار دهیم، به راحتی می‌توان گفت گروه ۳ نفره فیلمنامه نویسی فیلم چندان خوب عمل نکرده‌اند. داستان رمان اصلی دستخوش تغییراتی شده است که بعضاً بد هستند، اما همه آن‌ها در اختیار قصه‌گویی سه بخشی هستند.

احتمالاً مهم‎ترین تغییر این است که داستان به جای 1957 تا 1958، طی 1988 تا 1989 رخ می‎دهد، تابستانی که هفت نوجوان منزوی که خودشان را «کلوپ بازندگان» می‎نامند دور هم جمع می‎شوند تا با هیولایی مبارزه کنند که کودکان شهرشان «دری، ماین»، را می‎کشد. (نیمه‎ی دوم رمان، ادامه‎ی مبارزه‎ با «آن» 27 سال بعد، در فیلم بعدی این مجموعه به نمایش درخواهد آمد.) این آپدیت منطقی است چون سی و چند ساله‎های امروزی در دهه‎ی 80 میلادی به دنیا آمده‎اند نه دهه‎ی 50 میلادی. بهانه‎ی خوبی هم هست برای ارتقای دیالوگ‎ها با کمی حواشی کمیک، که باعث می‎شود «فین ولفهارد» که در سریال «چیزهای عجیب‎تر» او را دیده بودیم، بتواند در تمام صحنه‏ هایی که حضور دارد به عنوان «ریچی توزیر» عقل کل و جسور ظاهر شود. اما به نظر می‎رسد وسوسه‎ی استفاده از نشانه‎های فرهنگی آشنا زیاد بوده، و ارجاعات فیلم به «مایکل جکسون و بچه‎های جدید محله» کمی بیش از حد معمولند، که باعث از دست رفتن آن حس کلاسیک رمان «کینگ» در این فرآیند می‎شود.

IMG 3139

به عنوان فیلمی که روی شخصیت پردازی وقت می‎گذارد و تک تک فریم‎ها را پر از جزئیات می‎کند (برنامه کودکی که طی فیلم در پس زمینه از تلویزیون پخش می‎شود و به کودکان توصیه می‎کند بروند در فاضلاب بازی کنند، حرکت جالبی است) عجیب است که از ظرافت خاصی برخوردار نیست. به لایه‎ی داستانی مربوط به سوء استفاده‎ی جنسی که در کتاب خیلی نامحسوس باقی می‎ماند اینجا خیلی واضح‎تر پرداخته شده؛ اهمیت مثلث عشق موجود بین سه نفر از «بازندگان» نیز نسبت به منبع اصلی خیلی پررنگ‎تر شده. با چنین توجهاتی به جزئیات، و این همه جزئیاتی که باید به آنها پرداخته شود، فیلمنامه در بعضی مقاطع با مشکل مواجه می‎شود، و روایت داستانی گاهی به خوبی جلو نمی‎رود، به خصوص از نظر دیالوگ‎ها. اما وقتی زمان عناصر ترسناک فرا می‎رسد (که خیلی هم زیاد هستند) همان روش اولیه مبدل به یک نقطه مثبت می‎شود.

IMG 3140

البته همه‎ی اینها پیش‎نمایشی برای واقعه‎ی اصلی هستند، بازآفرینی اصلی «آن»، «پنی‎وایز، دلقک رقاص» (بیل اسکارسگارد). نقش‎آفرینی «اسکارسگارد» دنباله روی «تیم کوری» سال 1990 در مینی سریال «آن» است، ادای دیالوگ‎ها با لحنی ناخوشایند و شل و بریده، که می‎توان آن به خرگوش کارتونی تشبیه کرد که ناگهان چندین بخش از کلمات را با غرغر از عمق گلو بیان می‎کند. نقش‎آفرینی فیزیکی او، اما، تماما شامل حرکت اندام‎ها در جهات عجیب و حرکات غیر طبیعی تند و تیز است، که گاهی سرعتش بیش‎تر می‎شود تا رعب و وحشت بیشتری القا کند. دندان‎های لایه لایه‎اش نیز که به صورت دیجیتالی ارتقا یافته‎اند و واقعا عجیب و غریب شده‎اند، باعث تداعی بیگانه‎ای عجیب‎الخلقه در ذهن می‎شوند که گویا از عمیق‎ترین نقاط اقیانوس بیرون کشیده شده.
با وجود اینکه «پنی‎وایز» واقعا وحشتناک است، در مجموع «آن» بیشتر آدم را عصبی‎ می‎کند تا اینکه بخواهد مو را بر تن او سیخ کند.«آن» در به تصویر کشیدن خشونت علیه کودکان، از هیچ تلاشی دریغ نکرده، که یعنی این فیلم شاید برای پر و پا قرص‎ترین هواداران نوجوان رمان‎های «استفان کینگ» نیز مناسب نباشد.
در مجموع نمی‌توان فیلم را ترسناک دانست و ما بیشتر با اثری تریلر رو به رو هستیم، پس اگر به دنبال ترس هستید این فیلم انتخاب مناسبی برای شما نیست.

 

 

کانال تلگرام نشریه ی شهر

]]>
https://the-city.ir/it-movie-2017-review/feed/ 3
برزخ همینجاست! | نقد بازی Inside https://the-city.ir/inside-review/ https://the-city.ir/inside-review/#comments Wed, 30 Aug 2017 20:49:58 +0000 http://www.the-city.ir/?p=1591 جهانی که به دست تکنولوژی شکسته شده و در سکوت و تاریکی در حال پوسیدن است. مردم، ترسیده و به زنجیر کشیده شده، بی توجه در خیابان‌ها عبور می‌کنند. مراقبان، پوشیده در نقاب و لباس‌های سیاه، در گوشه‌ها ایستاده و منتظرند تا یک برده دست از پا خطا کند. آن‌ها جمعیت بی روح محکوم به زندگی را می‌نگرند. یک پسر بی چهره، با پیراهنی سرخ، از معدود رنگ‌های این دنیای ظالمانه، در میانه این شهر کابوس‌وار راه می‌رود. در ادامه با نقد بازی اینساید با نشریه ی اینترنتی شهر همراه باشید.

اینساید نمونه بارز یک اثر کامل است که تک تک اجزای آن در جای مناسب قرار دارد، بازی به دنبال فخرفروشی نیست و مفاهیم عمیق خود را در ظاهری ساده و به دور از خودنمایی ارائه می کند و از همه مهم‌تر، این مفاهیم از طریق اجزای گیم‌پلی ارائه می شود به همین دلیل دستیابی به آن کاملا نقشی عملی و تاثیرگذار دارد. به طور مثال شروع بازی در معرفی جهان اثر قابل تقدیر است، که چه‌طور شما تنها در چند دقیقه نه تنها تمامی مکانیک های گیم‌پلی را فرا می‌گیرید بلکه با تم و بستر اصلی بازی نیز آشنا می شوید: فرار، ترس و مکاشفه.

photo 2017 08 30 23 59 10

به مانند لیمبو عناصر گیم پلی بسیار ساده کار شده اما در عین ساده بودن بازی داشته‌های خود را به خوبی ارائه می‌دهد. طراحی بخش پلتفرمر بازی جذاب و در عین حال مفید و مختصر است و معماهای بازی نیز همگی از منطقی مشترک بهره می برند که متاثر از داستان و فضای بازی هستند. شاید از لحاظ درجه سختی سطح معماها به مراتب پایین تر از لیمبو و سایر عناوین پلتفرمر معمایی باشد اما این موضوع بخشی از هدف کلی بازی است.

در لیمبو، کاراکتر بازی در دنیای عجیب و ابتدایی حضور داشت. مرگ به آسانی به سراغ این کاراکتر می‌آمد اما احساس قتل را القا نمی‌کرد. از طرف دیگر، اینساید سرشار از خشونت، ظلم و نیرنگ است. بازی روی این مسئله تأکید دارد که قسمت‌های قدیمی و شکسته جامعه که کشف کرده‌اید، به جهنمی از آزمایشات انسانی کشیده شده‌اند. همان طور که در اینساید پیش می‌روید، لحظاتی از سکوت و آرامش را همراه با پوچی مطلق تجربه خواهید کرد. بازی شما را تشویق می‌کند تا از این لحظات اغلب شوک‌آور یا خشن که احساس بیزاری و گیجی را در شما تحریک می‌کنند، لذت ببرید. آن‌ها از شما می‌خواهند تا بیشتر بدانید.

اینساید در ظاهر نقدی قابل تامل را از استیلا تکنولوژی بر بشر نشان می دهد اما هر میزان که به جلو می روید متوجه می شوید چنین شرایطی در جهان حاضر نیز کاملا مفهوم عملی دارد و جای تکنولوژی بسیاری از متغیرهای دیگر می تواند قرار بگیرد، نکته اصلی این است که حرکت برخلاف جریان تعیین شده زندگی، در عین ظاهری شجاعانه نمی تواند باز هم خارج از سرنوشت کلی ما باشد. اینساید تسلط بر فکر و اراده بشر را مورد نقد قرار می دهد و مردمان را به مانند برده ای نشان می‌دهد که ناآگاهانه بخشی از جریان تعیین شده‌ای هستند که برای آن‌ها ترسیم شده است و در اینجا بازی از متغیر تکنولوژی برای عنصر قدرت استفاده کرده است اما بی شک در حین بازی دید شما فراتر از جهان اثر می‌رود.

همان‌طور که گفته شد، ارائه چنین مفاهیمی در بازی تنها از طریق داستان‌گویی محیطی شکل گرفته و یکی از عناصر اصلی یک داستان‌گویی محیطی مناسب، بهره مندی درست از گیم­پلی برای انتقال دقیق آن است و این مورد در اینساید کاملاً رعایت شده است. در اکثر مواقع شما در بازی در حال فرار هستید، گاهی اوقات باید از انسان های نگهبان فرار کنید، گاهی باید از ربات های وحشتناکی فرار کنید که در صورت دیده شدن مقابل آن ها در کمتر از دو ثانیه جان خود را از دست می ­دهید (زمانش دقیق خاطرم نیست)، اما بازی برای انتقال درست حس خفقان و تضاد آن با فرار در یک اقدام هوشمندانه مرحله ای را نیز قرار داده است که شما در آن نقش یکی از همان مردمان برده را ایفا کنید، باید کامل مانند آن ها حرکت کنید و اگر خلاف جریان باشید نگهبانان متوجه می ­شوند. همین تغییر ساده در ریتم، بخوبی حس و حال حاکم بر مردمان جهان اثر را به شما منتقل می­ کند و از این دست لحظات در اینساید به فراوانی یافت می­ شود.

با تمامی این اوصاف و تعاریف، اینساید یک بازی پلتفرمر معمایی محسوب می ­شود و سوال این است که براساس استانداردهای این سبک آیا تجربه بازی سطح بالایی دارد؟ پاسخ بی­ شک مثبت است. عنصر اصلی که می تواند یک بازی پلتفرمر معمایی خوب را موفق جلوه دهد، منطقی بودن عناصری است که توسط آن ها معماهای محیطی بازی شکل گرفته است. معماهای محیطی اینساید نیز کاملاً از یک معنا مشترک پیروی می­ کنند و به جز مواردی خاص، بازی از این خط منطقی فاصله نمی­ گیرد. معماها نه چالش بیش از حدی دارند و نه خارج از مفهوم بازی عمل می کنند.

photo 2017 08 30 23 59 08

استفاده اینساید از صدا و موسیقی در برخی لحظات، نفسگیر است. شما هیچ صدایی نمی‌شنوید، اما هر زمینه، آوایی مخصوص دارد. وقتی که از میان جنگل می‌گذشتم، درختان کاج خش‌خش می‌کردند، سنگ‌ها در برخورد با هم تق‌تق صدا می‌کردند و هر برگی که روی آن پا می‌گذاشتم کروچ کروچ می‌کرد. در محوطه، صدایی آهنگین و نبض مانند، مرا همراهی می‌کرد و بی‌عاطفه بودن این دنیا را دائماً به من یادآوری می‌کرد. موسیقی به ندرت استفاده می‌شود اما باعث می‌شود که حتی لحظات بی‌اهمیتی مانند خروج از یک ساختمان، در ذهن شما ماندگار شوند.

تمام این موارد، زمینه، صدا، هنر زیبای به کار رفته در بازی، همه برای کشف راز این محیط به کار گرفته شده‌اند، اما آن چه که من در انتهای بازی یافتم، تقریباً تمام این تجربه را برای من نابود کرد. ظرافتی در پایان بازی به چشم نمی‌خورد و من از پایان‌بندی آن گیج شدم. داستان ظالمانه، ساکت، آرام و رازآلودی که تمام بازی را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود، به ناگهان بی‌معنا شد. نمی‌دانستم که به این پیچش عجیب بخندم یا از وحشت فریاد بزنم. وقتی که تیتراژ پایانی بازی شروع به چرخش کرد، برای چند دقیقه در سکوت نشستم و نمی‌دانستم که چه نتیجه‌ای باید بگیرم.

اما با گذشت زمان، لحظات پایانی تأثیر خود را در من گذاشتند. اگر چه هنوز پایان‌بندی بازی کمی برای من عجیب است، اما دومین باری که اینساید را تمام کردم، عناصری را یافتم که از چیزی که در ابتدا فکر می‌کردم، در خدمت داستان بودند. پایان‌بندی به شگل آگاهانه‌ای هم تصنعی و هم خنده‌دار است و خود و لیمبو را دست می‌اندازد. این پایان‌بندی همچنین روان شما را آرام می‌کند و شما را از تمام تنش‌هایی که در طول بازی به آن دچار شده‌اید، رها می‌سازد.

photo 2017 08 30 23 59 10

کلام آخر: اینساید، زیبا، درگیرکننده، به یادماندنی و دنباله‌ای ارزشمند پس از لیمبو است. پازل‌های آن، اگرچه سخت نیستند، اما مکمل‌های سرگرم‌کننده‌ای برای داستان بازی هستند. اما دستاورد اصلی بازی فرم روایی داستان آن است؛ محیطی پر جزئیات که دنیای عجیبی که در آن بازی می‌کنید را معنا می‌بخشد. لحظات درون گرای بازی سرشار از طراحی صوتی و مقدار کمی موسیقی هستند، و کارهایی که برای اتمام بازی باید انجام بدهید، شما را با چهره واقعی انسانیت، آزادی و وجود روبرو می‌کند. پازل‌ها شاید انگیزه کافی برای دوباره بازی کردن به شما ندهند، اما فرصت آشنایی بیشتر با دنیای بازی، به تنهایی می‌تواند به شما انگیزه بدهد تا دوباره به ویران‌شهر اینساید بازگردید.

نظر شما در مورد این بازی چیست؟ آیا آن را به پایان رسانده اید؟

کانال تلگرام نشریه ی شهر

]]>
https://the-city.ir/inside-review/feed/ 1