دانلود کتاب PDF بانوی سایه ها اثر «دارن شان»

خرید و دانلود کتاب بانوی سایه ها اثری متفاوت و برتر از دارن شان

مترجم: حانیه مالمیر

 

خلاصه ای از مقدمه کتاب

هنگامی که خوزه نیلسون داس لینوس اعدام شد ، داشت شوره‌های موهایش را پاک می‌کرد. یک مبارز متعهدِ حقوق مدنی که کلّ روز را صرف جست‌وجو کردن در بایگانیِ یک یتیم‌خانه‌ی محلی کرده بود و به دنبال مدرکی می گشت که یک منادی در برابر یکی از بزرگترین سازمان های جنایتکار سانتیاگو بود.[1] ماه‌ها بود که از رویارویی با رؤسای یتیم خانه اجتناب کرده بود ، اما اخیراً وقتی یکی از پزشکان توبه‌کار ، با خبرچینی به دنبال رستگاری می گشت ، سریعاً خودش را وارد عرصه کرد.

شما در حال خواندن مطلب “دانلود کتاب PDF بانوی سایه ها اثر «دارن شان»” در نشریه شهر هستید!

خوزه هنوز موفق نشده بود مدرک مهمی علیه اربابان تبهکار شیلیایی ثبت کند اما داشت کم کم به آن نزدیک می‌شد. درحالیکه به خودش قول پیروزی در دادگاه را می‌داد ، حتم داشت که حقایق بزودی برملا می شود.

حین اینکه داشت از پله های آپارتمان محقّرش که در طبقه‌ی سوم یک عمارت فرسوده بود بالا می رفت ، به نطق نهاییِ هیجان انگیز دادگاه فکر می کرد. همین که وارد شد ، به سمت پنجره‌ی دایره‌ای شکلی که منظره‌ای از خیابان های سانتیاگو را نشان می داد رفت و آنجا ایستاد ، در حالیکه از روی بیکاری می‌نگریست ، مردمی که زیر پایش می‌لولیدند را با چشمانش دنبال می‌کرد. سپس فکر خواب به سرش زد ولی به آن فکر خندید ، به اتاق مطالعه‌اش رفت تا رویداد های امروز را در دفتر خاطرات روزانه‌اش ثبت کند.

دفتر خاطراتش ، یک دفتورکلّ قطور با جلد چرمی بود. آن را روی میز گذاشت ، انتهای آخرین نوشته اش که عصر دیروز یادداشت کرده بود را یافت و شروع به نوشتن کرد. بی وقفه ، سه پاراگراف طولانی را با دقت زیاد نوشت و به اتمام رساند. درحالیکه خودکار را کنار می گذاشت ، چشمانش را بست و برآمدگی بینی‌اش را با انگشتان شست و اشاره‌ی دست چپش مالش داد. چشمانش را که باز کرد ، دفتر خاطرات را کنار گذاشت ، سرش را روی میز خالی قرار داد و انگشتانش را به آرامی داخل موهایش فرو برد. شوره‌های سرش مانند دانه‌های برف جلوی چشمانش فرود می‌آمدند. خوزه آنها را تماشا می‌کرد و همینطور که مات و مبهوتشان شده بود ، خودش را در جایی سرد درحال استراحت تصور می‌کرد.

در همین گیر و دار که شوره‌ها در هوا معلق بودند ، قاتلِ خوزه بدون هیچ سر و صدایی یواشکی به قصد کشت وارد خانه شد. اسمش سباستین دَش بود و هیچ انگیزه‌ی شخصی‌ای برای کاری که می خواست بکند نداشت. او نمی‌دانست چرا اجیر شده تا خوزه نیلسون داس لینوس را از بین ببرد و اگر می‌دانست هم برایش اهمیتی نداشت. سباستین دَش پول گرفته بود تا آدم بکشد ، نه اینکه سؤال بپرسد……….

[1] سانتیاگو پایتخت کشور شیلی

9900 تومان – بنداز تو سبد
دکمه بازگشت به بالا