قسمت اول از مجموعهی دنبالهدار ”داستانهای کوتاه ترسناک ایرانی” . حاوی متون و تصاویر خشن و وحشتناک.
هستهی اصلی این مجموعه، داستانهای ترسناک و اصیل ایرانی است که از حوادث واقعی الهام گرفته شده. توجه شما را به نمونهای از این داستانهای ترسناک جلب میکنم:
حقوق شهروندی، رعایت حقوق دیگران، قانون کپی رایت، درآمد حلال، راهنما زدن هنگام رانندگی در مواقع ضروری، مسواک زدن، دوش گرفتن، استفاده از ادکلن و عطر، رعایت صداقت در روابط شخصی و شغلی، وحشی نشدن هنگام زرد شدن چراغ راهنمایی رانندگی، عدم شکار حیواناتِ در خطر انقراض، دیو، احمدی نژاد، لولو، آل، الهام چرخنده، سیمرغ، اژدها و …
اولین افسانه، رعایت حقوق دیگران است. داستانهای کوتاه موجود در این مورد را بخوانیم:
داستان یکم: در یکی دو سال اول تأسیس خطوط و ایستگاههای اتوبوس تندرو (بی آر تی)، نظارتی بر ورود و خروج مردم از ایستگاههای ساخته شده نبود. به همین دلیل بسیاری از استفاده کنندگان از این سرویس شهری، بدون آن که هزینهی بلیط را به صورت نقدی یا کارتی بپردازند، با دکلنوردی از ضربالمثل ” یه مو از خرس بکَنی، غنیمته! ” به سواری مفتی نائل شده و از این بابت احساس زرنگی خاصی میکردند؛ زرنگیای از نوع زرنگی دی کاپریو (کراش اکثریت دختران دهه شصتی، هفتادی و هشتادی ایرانی) در فیلم ”اگه میتونی منو بگیر” .
این شد که امروزه میبینیم در هر ایستگاه اتوبوس تندرو، سه سرباز مسلح به کلاشینکف و جلیقهی ضد گلوله بر مراحل کارت کشیدن ملتِ پرشیا نظارت دارند.
داستان دوم: همین دو هفته پیش بود که به سفر مشهد رفته بودم. در زمان مسافرت، حرم مقدس امام رضا (علیه السلام) در یکی از خلوتترین روزهای خودش بود. به شکلی که در قسمت مردانه میشد بدون کوچکترین زحمتی به ضریح رسید و دعایی خواند و آرزویی کرد. ولی دو نکته وجود داشت:
یکی این که هر کس که دستش به ضریح میرسید، آن قدر میماند که خادمین عزیز مجبور میشدند با کاردکهای مخصوص جدا کردن گوشت کبابی از میز باربکیو، او را از ضریح دور کنند تا سایر زائرین نیز بتوانند زیارت کنند.
و دومین نکته هم مربوط به زیارتکنندگانی بود که به سبک ”نیگان” در مجموعهی ”واکینگ دد” با استفاده از چماق و قمه، راه خود را تا ضریح باز میکردند و در این مسیر، حتی به بچههای کوچک و یا معلولین عزیز هم رحم نمیکردند.
تبصره: معادل این ”نیگان”های مذکر، در قسمت زنانه، آن دسته بانوانی هستند که با بستن چادر به دور کمر خود (معادل دستمال قدرت داداش کایکو در میتی کومان) و بهرهمندی خدادادی از سبیل شهرام ناظری و همچنین صدای لطیف مداحان صداوسیما، نقش صفشکن و دژکوب را برای اعضای خانواده و دوستان خود ایجاد کرده و موجبات انجام اپیلاسیون فوری حضار بیگناه قسمت زنانه را فراهم میآورند.
و من با خودم فکر میکردم از مردمی که حتی برای انجام کار اختیاری و خوبی مانند زیارت هم در فکر تقلب و میانبر و دور زدن سایرین هستند، چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که برای استفاده از یک آلبوم موسیقی و یا کتاب که برای هر کدامشان یک تیم، زحمتی حداقل چند ماهه کشیدهاند، هزینه پرداخت کنند و روی به دانلود غیر قانونی (بخوانید مفتخوری) نیاورند؟
داستان سوم: تا به حال هر کدام از ما حداقل یک بار این را تجربه کردهایم که سر کلاس، استاد سؤالی میپرسد و ما جواب درست را میدهیم و استاد نمیشنود، ولی چند ثانیه بعد یکی دیگر از همکلاسیان، همان جواب ما را میدهد و استاد به او نمره میدهد. در این لحظات ما به شدت معترض میشویم و نسبت به آن جواب، ادعای مالکیت و حقخواهی میکنیم. و یا هنگامی که در یک جمعی جوک یا مطلب خندهداری میگوییم و چند ماه یا چند روز بعد کسی همان جوک را تکرار میکند، ما اعتراض میکنیم که این لطیفه را خودمان گفتهایم. با این که احتمالا ساخت همان جوک هم کار ما نبوده و فقط نقل قول کردهایم.
حال، سؤال، این است که مایی که حتی در مورد یک جمله هم حس مالکیت داریم و حقوق آن را (چه تشویق استاد بابت جواب به سؤالش باشد، چه خندهی حضار به جوک) متعلق به خودمان میدانیم، چگونه به خودمان اجازه میدهیم اثر چند صد صفحهای یک نویسنده و تیمش (تیم طراحی، ویرایش، صفحهآرایی، تیم ناشرین و غیره) را به راحتی ”سگخور” کنیم؟ یا آلبوم موسیقی، سریال و یا فیلمی را که یک گروه حداقل چند ده نفره برایش از وقت و مال خود مایه گذاشتهاند، به صورت ”وایلد استایل” دانلود کنیم؛ آن هم به این بهانه که این تیم چند برابر هزینهای که صرف کردهاند را به خاطر نمایش در سینما یا برگزاری کنسرت و یا حضور در تبلیغات گوناگون، درمیآورند!!
داستان چهارم: آثار هنری، هنگامی که در سایتهای خرید اینترنتی به عرضه گذاشته میشوند، گزینهای به نام افزودن به سبد خرید دارند که کلیک روی این گزینه و انجام مراحل پرداخت، موجب افزایش احتمال سرطان و آرتروز در نواحی دست راست (به علت کلیک کردن روی موس)، دست چپ (به علت تایپ کردن شماره کارت و انجام تراکش بانکی پرداخت آنلاین)، و نشیمنگاه (درد و سوزش فوری این ناحیه به علت غیر عادی بودن دانلود قانونی) میشود.
پس اکیدا توصیه میشود به محض دیدن گزینههایی مانند افزودن به سبد خرید و اصطلاحات مشابه، آن تب را در مرورگر خود ببندید و در New Tab ای که تازه باز کردهاید، تایپ کنید: دانلود رایگان آلبوم ”خداوندان اسرار” !
و در پایان، فراموش نکنیم که: ” ایرانی میمیرد، انصاف نمیپذیرد!”
اینا ک چنتا نبودن اتفاقات عادیه ی روزه عادی بودن
ولی این اصرار بر قوانین کپی رایت و حق ناشر گویای این است ک خط مشی سایت در حال تغیر است😁😊
سلام. برای همینم گفتم داستانای واقعی. داستانا واقعی هستن ولی افسانه ها هسته ی داستانن. مثلا صداقت تو کشور عزیزمون افسانه شده. دیگه هیچ خبری ازش نیست. مثل اژدها یا گودزیلا
جمله ی دوم شما هم درسته. البته واقعا سبک زندگی من همین طوری بوده و حتما در صورت لزوم عکسهایی از خریدهای خودم میذارم که به عنوان مثال ثابت میکنه از اول تمام آهنگایی که گوش میدم رو به صورت قانونی خریداری کردم.
با سلام و خسته نباشید خدمت مدیر سایت و دست اندر کاران این سایت؛این مطلب به قدری برای من جالب بود که سه بار اون رو خوندم و هم به جنبه طنز خندیدم و هم از واقعیتی که در آن نهفته بود ناراحت شدم از نویسنده این مطلب درخواست دارم که این مقاله رو ادامه بدن ،باشد که همگی به راه راست هدایت شویم با تشکر….
سلام. خوشحالم که نظر شما رو جلب کردیم. معمولا مطالب این حقیر با هدف طنرنویسی نوشته نمیشن. مدل صحبت کردن عادیم این جوریه و همین مدلی هم مینویسم 🙂 حتما با حمایت و همفکری شما این دست مطالب ادامه خواهند داشت.
درود و ایول واقعا شایان ستایش هست .
نوشته فوق ،فوق العاده بود!
درود. از این همه حمایت اشک تو چشمام حلقه میزنه. سپاس گزارم خیلی
دمتون گرررم داداش عالی بود ولی فکر کنم فقط با همون کلاشینکوف جواب بده!!! یعنی صفحه که باز میشه یه موجود خشن هم بیاد رو صفحه که یا پرداخت میکنی یا کل سیستمت ظرف چند ثانیه ترکونده میشه به علاوه تمام اطلاعات سیستم و براشم تایمر معکوس گذاشته بشه تنها راه حله و لا غیر :}
سلام. پیشنهاد سازنده ای بود. منو یاد بعضی تروجان های پیشرفته ی اینترنتی انداخت. البته بعد این کار باید منتظر باشیم که فتا با باتوم های گداخته دم خونه هامون منتظرمون وایسه و … فوقع ما وقع *__*
هم خندیدم و هم گریه کردم مقاله جالب و خوبی بود که درد های جامعه رو نشون میداد این مطلب نبوغ شما رو تو نویسندگی میرسونه ممنونم خداحافظ
سلام. از محبت شما ممنونم. خداحافظ آخرش داغونم کردا داغون :دی
چرا؟