سینمانقد فیلم و سریالیادداشت

انزوا در برف

بررسی افکت‌های درام با مطالعه تطبیقی رمان "سنگ،کاغذ، قیچی" و فیلم "درخشش"

   شباهت‌های رمان سنگ کاغذ قیچی و فیلم درخشش در عناصر سبکی و عناصر روایی به حدی زیاد است که در ترجمه فارسی کتاب به آن اشاره‌شده است. فضایی خارج از شهر در زمستانی بسیار سرد میزبان دو زوج هستند در فیلم درخشش زوج وندی و جک به هتل اورلوک در آمریکا می‌روند و…

   مارگریت دوراس[1]:

             ((عزلت همزاد جنون است و هر وجود بشری که تنها باشد، در شوریده عقلی دست‌وپا میزند و شخص به خود فرورفته کارش به جنون می­کشد.))

   شباهت‌های رمان سنگ کاغذ قیچی و فیلم درخشش در عناصر سبکی و عناصر روایی به حدی زیاد است که در ترجمه فارسی کتاب به آن اشاره‌شده است. فضایی خارج از شهر در زمستانی بسیار سرد میزبان دو زوج هستند در فیلم درخشش زوج وندی و جک به هتل اورلوک در آمریکا می‌روند و در رمان آدم و املا به‌کلیسای بلک واتر در اسکاتلند. هر دو زوج به دنبال تغییر در زندگی خود هستند، زندگی خانوادگی آن‌ها رو به بن‌بست است و این تنهایی قرار است راهگشایی کند اما به فاجعه‌ای باورنکردنی ختم می‌شود. لازم به ذکر است که فیلم درخشش بر اساس رمانی به همین نام نوشته استیون کینگ که در سال 1977 منتشر شد، ساخته‌شده است.

       با تمام این شباهت‌های مضمونی و سبکی، رویکرد روایت در بیان اطلاعات  به‌کلی متفاوت است و همین مورد باعث آن شده است که نتیجه‌گیری دو اثر کاملاً متفاوت باشد ، در این نوشتار قصد داریم دلیل این تفاوت را بر اساس نحوه ارائه اطلاعات و افکت‌های درام بررسی کنیم و متوجه شویم چرا با دو اثر مشابه اما به‌کلی متفاوت رو­به­رو هستیم.

    ابتدا لازم است که به تعریف افکت‌های درام بپردازیم. اولین هدف از روایت و روایتگری جذب توجه مخاطب است، به این معنی که مخاطب باید به نقطه‌ای برسد که بخواهد بداند چه چیزی اتفاق می‌افتد و یا چه چیزی در حال اتفاق افتادن است، افکت‌های درام این وظیفه را بر عهده‌دارند. بنا به تعریف دکتر شاهپور شهبازی افکت‌های درام شامل : معما- تعلیق و غافلگیری است. این سه نوع، بر اساس نحوه تقسیم اطلاعات بین مخاطب و شخصیت‌های روایت حاصل می‌شود.

شاینینگ درخشش کوبریک

در عنصر معما، مانند هنگامی‌که فردی چیستانی را بیان می‌کند، خودِ فرد جواب چیستان را می‌داند اما مخاطب باید آن را حدس بزند. در روایت هم این‌گونه است، شخصیت‌ها جواب را می‌دانند اما مخاطب بی‌صبرانه منتظر جواب است چراکه میزان اطلاعات شخصیت‌های روایت بیشتر از مخاطبین است.

   در عنصر تعلیق،  برعکس معما، مخاطب بیشتر از شخصیت‌ها می‌داند. مثال معروف هیچکاک به‌خوبی تعریف‌کننده تعلیق است: بمبی زیر میز شخصیت‌ها قرار دارد که خود آن‌ها از وجود بمب خبر ندارند اما مخاطب بمب را به‌وسیله دوربین دیده است و خبر دارد، در این حال مخاطب هرلحظه منتظر انفجار بمب است درحالی‌که شخصیت‌ها با آرامش کامل در حال نوشیدن قهوه هستند.

     در عنصر غافلگیری، میزان اطلاعات مخاطب و شخصیت‌ها برابر است و هر دو به یک میزان شگفت‌زده می‌شوند.

تقسیم اطلاعات چه در رمان و فیلم به‌وسیله یک نوع از انواع راوی صورت می‌گیرد، به این معنی که راوی یا آگاهانه اطلاعاتی را مخفی و یا آشکار می‌کند یا اطلاعات راوی با مخاطب برابر است و در پایان هر دو غافلگیری می‌شوند.

گاه راوی اطلاعات و سرنخ‌های غلط می‌دهد، گاهی اطلاعات ناقص است و گاهی اطلاعات هم درست هستند و هم غلط که نتیجه‌گیری را به مخاطب واگذار می‌کنند. هرکدام از این شیوه‌ها و افکت‌ها کارکرد ویژه خود رادارند.

3

  به این صورت است که افکت‌های درام باعث جلب‌توجه مخاطب تا آخرین لحظه روایت می‌شود، معمولاً در تمام روایت‌ها ترکیبی از هر سه افکت درام استفاده می‌شود. حال که به توضیح افکت‌های درام پرداختیم، ابتدا دو اثر را جداگانه از بابت نحوه ارائه اطلاعات بررسی می‌کنیم و سپس نتیجه‌گیری می‌کنیم که چرا دو اثر بااین‌همه شباهت سبکی و محتوایی کاملاً مستقل از یکدیگر هستند.

رمان سنگ کاغذ قیچی:

  4 شخصیت اصلی این قصه (آدام، امیلا،رابین و هنری وینتر) دارای پیش داستانی هستند، پیش داستان این 4 نفر در کلیسای بلک واتر به یکدیگر پیوند می‌خورد، تا اواسط قصه هیچ اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد بلکه کدهایی بیان می‌شود که راوی با ارائه اطلاعات ناقص، مدام مخاطب را به نتیجه‌گیری‌های متفاوت می‌رساند، تا فصل‌های پایانی تمام قصه در پیش داستان شخصیت‌ها رخ می‌دهد و مخاطب با گذشته آن‌ها آشنا می‌شود، طبیعی است که در این فصل‌ها اطلاعات شخصیت‌ها بیشتر از مخاطب است و عنصر معما، افکت حاکم بر روایت است. به‌عنوان‌مثال در ابتدا فکر می‌کنیم که همسرِ آدام، امیلا به دلیل داشتن رابطه نامشروع با هنری وینتر باعث آن شده است که آدام بتواند از قصه‌های وینتر اقتباس کند و حرفه هنری خود را بهبود ببخشد اما بعد با یک پیچش داستانی جذاب همه‌چیز عوض می‌شود(تمام قصه مملو از این پیچش‌ها است اما برای اسپویل نشدن رمان از آن‌ها عبور می‌کنیم). در مرحله بعدی فصل‌هایی وجود دارد که همسر آدام از سالگرد ازدواج آن‌ها می‌گوید و سال‌به‌سال که سپری می‌شود اوضاع دگرگون می‌شود.

سنگ کاغذ قیچی

در تمام این فصول راوی اول‌شخص است و با ارائه اطلاعات قطره­چکانی و ناقص، مدام دایره اطلاعات مخاطب را محدود نگه می‌دارند تا اینکه همه‌چیز آشکار می‌شود و در انتها است که مخاطب همراه باشخصیت‌ها به یک‌میزان اطلاعات دارد و عنصر غافلگیری، افکتِ غالب روایت می‌شود و کنش پایانی یکی از شخصیت‌ها داستان را به نتیجه‌گیری می‌رساند.

به‌وسیله افکت معما و غافلگیری و همچنین با تکنیک محدود کردن راوی به اول‌شخص، رمان سنگ کاغذ قیچی مخاطب را تا انتها میخکوب می‌کند اما نکته مهم این است که به دلیل اینکه تمام اطلاعات و سرنخ‌ها در پایان کاملاً شفاف و آشکار می‌شود، مخاطب در انتها با یک نتیجه‌گیری کامل و بدون ابهام کلیسای بلک واتر را ترک می‌کند، راوی هیچ سؤالی باقی نمی‌گذارد و تمام دلالت‌ها آشکار و مستقیم تمام می‌شود. ازنظر ژانریک با یک تریلر روان‌شناختی جذاب و ازلحاظ ساختاری یک شاه پیرنگ کامل روبه‌رو هستیم . دقیقاً نقطه افتراق فیلم درخشش و رمان سنگ کاغذ قیچی در همین نحوه دادن اطلاعات و دلالت‌ها است.

فیلم درخشش:

در اکثر مواقع، دوربین در فیلم راوی دانای کل است و به‌وسیله آن‌همه چیز دیده و شنیده می‌شود، اما به این معنا نیست که مخاطب و شخصیت‌ها از همه‌چیز آگاه باشند. درخشش، با 4 شخصیت اصلی(جک، وندی، دنی و هالوران) و یک شخصیت خیالی(تونی که دردهان دنی حضور دارد) روایت می‌شود. تمام پیش داستان آن‌ها به‌وسیله شخصیت‌ها در زمان­های مختلف بیان می‌شود اما هرچه به جلو می‌رویم مرز بین درستی و یا توهم بودن این گذشته پر رنگ تر می‌شود و برخلاف رمان از ابتدای پرده دوم، اتفاقات زیادی در لحظه رخ می‌دهد، اما نکته مهم آن است که راوی با دادن اطلاعاتی که هم می‌تواند درست باشد و هم غلط،مدام نتیجه‌گیری را حتی برای لحظه‌ای غیرممکن می‌کند. در ابتدا، داستان نگهبان قبلی هتل گفته می‌شود که دو دختر دوقلوی خودش را با تبر کشته، کمی بعد آن دو دختر را در راهروهای هتل می‌بینیم که تونی به دنبال آن‌ها می‌رود، سپس پیش ماجرای هالوران است که او هم مثل تونی یک دوست خیالی دارد و توانایی درخشش را در خود دارد و… هنگامی‌که جک به سالن جشن هتل می‌رود با فردی صحبت می‌کند که انگار از گذشته باهم آشنایی دارند و سپس با نگهبان قبلی روبه‌رو می‌شود که به جک می‌گوید باید هر جور شده مانع هالوران و وندی شود در ادامه داستان مرگ سرخپوست‌ها و دفن آن‌ها زیر هتل مطرح می‌شود، حتی در آسانسور هتل نیز عکسی از آن‌ها دیده می‌شود، در انتها عکس جوانی جک که در تالار رستورانِ هتل قرار دارد این فرضیه را که آن‌ها واقعاً قبلاً اینجا بوده‌اند و یا آیا آن‌ها همان نگهبان قبلی هتل هستند را نیز تقویت می‌بخشد.  در هرکدام از این صحنه‌ها هیچ‌گاه نتیجه‌گیری مشخصی حاصل نمی‌شود و مخاطب هرگز درک نمی‌کند که آن‌ها توهم است و یا واقعاً وجود دارند. این احساس مخاطب به یک دلیل و به‌وسیله دو تکنیک رخ می‌دهد. تکنیک ارائه اطلاعات دوپهلو و افکت معما( مخاطب همواره کمتر از شخصیت‌ها اطلاع دارد) و دلیل این استفاده آن است که کوبریک و کینگ به‌وسیله این تکنیک و افکت، آگاهانه درصدد آن بوده‌اند که مخاطب به نتیجه روشنی دست نیابد تا بتوانند ویژگی مریضی انزوا را به‌روشنی با استفاده از ابهام بیان دارند. فرق روایت‌های ذاتاً مبهم با آثاری آشفته و ناقص، دقیقاً در همین موضوع است که راوی با ارائه اطلاعات دوپهلو سؤال‌های زیادی ایجاد می‌کند که مخاطب باید به آن‌ها فکر کند، اما در آثار ناقص بدون هیچ کشت و برداشتی تنها نشانه‌های مبهم و بی‌پشتوانه ارائه می‌شود.

نتیجه‌گیری:

    در هر دو اثر، انزوا عامل جنون و جنایت است اما به‌وسیله نحوه ارائه اطلاعات و افکت‌های درام ، فرآیند جنون کاملاً متفاوت است. در رمان با یک اثر از ژانر تریلر روان‌شناختی مواجه هستیم اما در فیلم درخشش با یک اثر که هم می‌تواند در ژانر وحشت با تم‌های افسون و جادو باشد و هم اثری در ژانر تریلر روان‌شناختی روبه‌رو هستیم.

کوبریک استفن کینگ شاینینگ

       در رمان با رازگشایی قاطع و بدون ابهام که با استفاده از افکت های درام و نحوه روایت راوی حاصل شده است، مخاطب به یک نتیجه عینی و واقعی دست پیدا می کند اما در فیلم درخشش همواره بعد از 3 دهه از ساخت فیلم، مخاطب هنوز نمی­تواند به قطعیت بیان کند که انزوا چه خطرات و نتایجی در پی دارد.

 

 

                                                                                                           پایان

                                                                                                    نویسنده:  آرمان امامی

 

[1] نویسنده فرانسوی (1914-1996)

سامان (ادمین نشریه)

مترجم کتاب های فانتزی - عاشق فیلم و سریال و کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا