نقد فیلم و سریال
موضوعات داغ

نقد و بررسی سریال Severance – تفکیک یا تقطیع؟

کامل‌ترین و جامع‌ترین نقد و بررسی Severance به زبان فارسی

سرانجام وقت آن شد که به پرونده‌ی جنجالی‌ترین و پربحث‌ترین سریال سال 2022 یعنی سریال محبوب Severance رسیدگی کنیم. سریالی پرطرفدار و هنجارشکن در ژانر درام و علمی‌تخیلی؛ محصول اپل‌تی‌وی+ و که خالق آن دَن اریکسن و کارگردان بیشتر اپیزودهای آن بن استیلر است. این مطلب را به هیچ‌وجه از دست ندهید!

تهیه، تنظیم، گردآوری: محمد علی زاده و سامان کتال

هشدار اسپویلر: این مطلب حاولی اسپویلر است و تنها مناسب کسانی است که سریال را دیده‌اند. عزیزانی که هنوز موفق به تماشای این سریال نشده‌اند، پس از دیدن و تمام‌کردن فصل اول به مطالعه‌ی این نقد و بررسی بپردازند.

Severance لایق تعریف و تمجید و تجویز!

از همین ابتدای کار صراحتاً اعلام می‌کنیم که تا به اینجای کار، Severance بهترین سریال سال 2022 است و روی دستش نیامده است. ایده‌ای دارد که دست هرچی فیلم و سریال دارای داعیه‌ی علمی‌تخیلی را از پشت بسته و یک دست رِیپ ریز و مجلسی هم بهشان کرده :)))) هرآنچه از یک سریال جذاب توقع دارید را Severance به شما می‌دهد و اگر این سریال را تماشا کرده‌اید، مطمئناً از جمله افراد خوش‌شانس و یا خوش‌سلیقه در زمینه‌ی تماشای فیلم و سریال هستید. چرا که زین پس، هر سریال اُوِرریتدی که قرار است تماشا کنید را با Severance مقایسه خواهید کرد. و همچنین Severance شما را وا می‌دارد که آن را برای تماشا به دیگران تجویز کنید!

Mark S (Severance)

بازی شیمیدان با عنصرها

ژانر سریال را Drama معرفی کرده‌اند اما بگذارید به شما بگوییم: این سریال یک Sci-fi محض است! البته خبری از آدم‌فضایی‌های اگزوتیک و فضانوردان با لباس‌های پف‌کرده و یا دانشمندان فرانکنشاین‌مآب نیست. این درحالی است که ما رگه‌هایی از سورئالیسم و عنصر وحشت را نیز در بطن سریال شاهدیم. این قصه‌ی علمی و تخیلی گویی پیش چشم ما و بیخ گوش ما رخ داده است. انگار همسایه‌بغلی‌مان که یک شیمیدان است، طی سالها تلاش و ممارست به چنین فرمول شیمیایی زیبایی دست یافته که مغز و استخوان‌های ما را به جهش و انقباض وا دارد و روح ما را همچون اتم‌های نیتروژن، سبک و رها به پرواز و به حالت تعلیق درآورَد.

Severance

شطرنج بدون سرباز

وزنه‌ی به‌شدت سنگین این سریال را می‌توان بازیگران این سریال دانست و به عقیده‌ی بنده، باید دست کسی که چنین بازیگرانی را برای سریال Severance برگزیده بوسید! ابتدا از نقش‌آفرینی آدام اسکات (مارک اسکوات) بگوییم که با آن چهره‌ی بانم و دوست‌داشتنی‌‌اش درخشان‌تر از این نمی‌شد نقش‌آفرینی کند. نمونه‌ی بارز یک بازیگر توانا و کم‌نظیر که نقش یک کارمند ساده‌ی ساده‌لوح را به زیبایی هرچه‌تمام‌تر و تیپیکال‌ترین شکل ممکن اجرا کرد. و همچنین نقش‌آفرینی فوق‌حرفه‌ای خاله پاتریشیا آرکِت که معرکه بود! یک کلاس بازیگری رایگان برای تمام هنرپیشگان زن! اگر بخواهیم خصوصیات بازیگری هریک از بازیگران را تک‌تک نام‌ ببریم، خودش یک مطلب جداگانه می‌شود؛ و تنها به این جمله بسنده می‌کنیم که: سریال Severance شبیه شطرنجی است که پیاده‌نظام دارد و همگی صاحب نقشی هستند که برجسته است تعیین‌کننده.

سورنس

سیاهچاله‌ی پُر زرق‌وبرق Severance

فضای داستان سریال Severance اتمسفری سرد، بی‌روح و خشک، عجیب‌وغریب و عاری از سرزندگی است. یک اداره با چندصد بخش مختلف با راهروهایی سفید رنگ که هرکدام شامل ده‌ها در هستند و هیچ‌وقت نمی‌فهمیم پشت آن درها چه‌کسانی مشغول چه‌کاری هستند که همین ناآگاهی باعث مرموز ماندن و در نتیجه جذاب شدن مضمامین سریال می‌شود، به‌طوری که هرلحظه منتظریم پرده‌ای کنار برود، دری گشوده شود، انسان جدیدی پا به عرصه‌ی ظهور بگذارد و رازی سربه‌مُهر برملا شود. رنگ‌بندی سفید و سبز محیط کار، بسیار هیپنوتیزم‌کننده و جذاب است. به‌طوری که ما ناخواسته جذب آن محیط سیاهچاله‌گونه می‌شویم و ما نیز مثل کارمندان راهی به سوی رهایی پیدا نمی‌کنیم.

Severance Lumon

در رگ‌هایم جاری شو ای خونِ همخونِ من

از همان ابتدا با سئوالات متعددی روبرو می‌شویم و این معماها تا انتهای فصل، بیشتر و بیشتر می‌شود و حتی گاهی بیننده را حرص و عذاب می‌دهد؛ اما حرص و عذابی جذاب و نوع‌دوستانه؛ به‌شکلی که فوراً با کاراکترهای داستان همذات‌پنداری کرده و آنها را ترغیب و تشویق می‌کنیم هرچه زودتر بتوانند از آن موقعیت زندان‌گونه خلاص شوند. حتی ما به‌عنوان مخاطب به‌طور ناخودآگاه توی ذهن‌مان برای فراری دادن آنها و پیدا کردن راه‌حلی برای رستگاری‌شان سناریو و نقشه می‌چینیم و بعد در طی اپیزودها، به تک‌تک نقشه‌ها و راه‌فرارهایی که ساخته‌ایم پاسخ داده می‌شود و سدّی منطقی در برابر ایده‌های‌مان می‌سازد. کاراکترها به‌حدی واقعی و حقیقی‌اند که انگار خودِ ماییم! به‌قدری ارتباط‌پذیر و تطبیق‌پذیر جلوه می‌کنند که گویی این ماییم که اسیریم!

Severance

خمیدگی فضا و زمان

با وجود اینکه همه‌چیز کلاسیک به‌نظر می‌رسد و تمامی عناصر بصری حکایت از Retro بودن میزانسن می‌دهند، اما شاهد تکنولوژی عجیبی هستیم که ما را گیج و سردرگم می‌کند. انگار هیچ تکنولوژی‌ای وجود ندارد، اما در عین حال، همه‌چیز به تکنولوژی بستگی دارد و همه‌چیز دورِ سیاهچاله‌ی تکنولوژی و حول محور دانش فناورانه می‌چرخد. گاهاً این احساس را می‌دهد که شاید اتفاقات داستان سریال در آینده‌ای نزدیک روی می‌دهد، اما آنچه می‌بینیم، زمان حال است و یا شاید هم چند سال قبل‌تر! نقاط مبهم این‌چنینی در سریال به‌وفور مشاهده می‌شود که تمام امید بینندگان به این است که در فصل(های) آینده به این سئوالات و ابهامات پاسخ داده شود، زیرا فصل بعدی سریال Severance هرچه که باشد، باید بخش اعظمی از زمان خود را صرف جوابگویی معماها و پُرکردن حفره‌های ذهنی مخاطب کند و را بیش از این تشنه نگاه ندارد.

Severance Tramell Tillman

نکاتی که ما را به تحسین وا می‌دارند

  1. ساعت‌های دقیقِ روی دیوار و در نطقه‌ی دید بیننده قرار گرفتنِ آنها، به‌طوری که ما می‌فهمیم کارمندان اکنون در چه مرحله‌ای از کارشان هستند.

  2. فیلمبرداری بسیار ظریف و حرفه‌ای و بی‌عیب‌ونقص است و انگار یک اثر هنری است و کاملاً چشم‌نواز و آشنا با زوایا و ترفندهای بازی با تصویر.

  3. بازی هنرمندانه با صدا و موسیقی به‌علاوه‌ی همگام بودن موسیقی با تصویر که موجب برانگیختگی احساسات مخاطب می‌شود.

  4. تیتراژ ابتدایی یا همان Opening Credits سریال بسیار زیباست و با انیمیشنی جذاب، مخاطب را از همان ابتدا به تفکر و تعجب وا می‌دارد.

  5. شخصیت‌ها با Severance تمامی مهارت‌های خود را هنوز دارند و تنها خاطرات زندگی بیرونی‌شان از ذهن‌شان زدوده می‌شود؟ این خیلی ترسناک و جذاب و جسورانه است!

  6. تمامی دم‌ودستگاه‌ها (مثل مانیتورها، سیستم نظارت و سیستم امنیتی و حتی دستگاه پخش موسیقی) ساخته‌ی برند خود Lumon هستند و این سازمان وابسته به شرکت ثالثی نیست که تجهیزاتش را تأمین کند و این نکته که یک شرکت صفر تا صد خودکفا باشد به‌نظر جالب می‌آید.

  7. تمام ویژگی‌های ذاتی کاراکترها بیرون از شرکت و داخل شرکت فرق می‌کنند و بازیگران چقدر زیبا این تفاوت را رقم می‌زنند.

  8. یکی از بهترین رقص‌های درون‌سازمانی را در این سریال شاهد بودیم :))))

severance movie

اگر ما بودیم چه می‌کردیم؟

خودمان را پیش از دیدن این سریال درنظر بگیریم. آیا حاضر بودیم برای زندگی‌مان دست به چنین اقدامی بزنیم؟ آیا می‌توانستیم به خودمان این اجازه را بدهیم که محیط کارمان را تمام‌وکمال از زندگی شخصی‌مان جدا کنیم؟ آیا اصلاً جرئتش را داشتیم؟ بیایید به چشم مقوله‌ی کاری به آن نگاه کنیم. وقتی ما شغلی داریم که به ما درآمد می‌رساند و زندگی را برای ما سهل‌تر می‌کند، و وقتی از شغل‌مان لذت می‌بریم، مسلماً از آن رضایت داریم و حین کار احساس خستگی که نمی‌کنیم، حتی باهاش حال هم می‌کنیم! حالا بیایید فکر کنیم آیا ما Severance را برای خودمان اجرا می‌کنیم؟ می‌گذاریم درون مغزمان چیپ بگذارند و تبدیل به رباتی شویم که هیچ خاطره‌ای از محل کارش ندارد؟ درحالی که آگاهی از شغل فعلی خودمان داریم. هرچند با آن حال کنیم یا نکنیم. اما درمورد شغلی که نمی‌دانیم چه هست، آیا تصمیم ترسناکی نیست؟ آیا اصلاً تصمیم منطقی‌ای هست که اخلاقیات را فدا کرده و عمرمان را فدا و فنای چنین تکنولوژی‌ای کنیم؟ چرا شخصیت‌های داستان Severance دست به چنین اقدامی زدند و بعد پشیمان شدند؟ در ازای یک پول هنگفت؟ خستگی از زندگی روتین و افسردگی؟ ماجراجویی و ریسک‌پذیر بودن کاراکترها؟

هلی آر

پیچش‌های داستانی Severance و منفجرکننده‌ی مغز

اینکه فهمیدیم زنِ مارکْ زنده است و توی شرکت لومن در قامت یک تراپیست کار می‌کند، شبیه برق‌گرفتگی با برق سه فاز بود و سریال در همین Twist و روی همین نقطه از ابهام داستان، یعنی در بهترین و بدترین نقطه‌ی ممکن تمام شد! در اوج! یکی‌دیگر از شوکه‌کننده‌ترین فکت‌های داستان این بود که Helly.R خودش دختر رئیس شرکت لومن است! بازیچه و دستمایه‌ای برای تبلیغ و پروپاگاندای سازمان که با این ترفند اعلام کند ما حتی عزیزترین و نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌مان نیز از Severance استفاده و استقبال می‌کند. درحالی‌که هِلی یکی از مصمم‌ترین افراد برای فرار از شرکت بود و حتی قصد داشت برای ترک جایگاه خودخواسته ولی ناخواسته‌اشْ انگشتانش را قطع کند و حتی خود را حلق‌آویز کند؛ کمااینکه تصاویرش همزمان داشت روی مانیتورهای بزرگ، شرکت و دستاورد مخوفش را با دلبری و خلوص نیّت تبلیغ می‌کرد. و اما یکی دیگر از بخش‌های منفجرکننده‌ی مغز در سریال Severance ، شکل‌گیری رابطه‌ی احساسی اِروینگ و بِرت بود که علی‌رغم نوع و جنس رابطه‌شان، شاهد خلوص سرشار و عمق بی‌انتهای این عشقِ معصومانه‌ی “در نگاه اول شکل‌گرفته” بودیم و سکانس هشیاری اِروینگ و رفتنش سراغ منزل برت و دیدن معشوقش با شخص ثالث، یکی از غم‌انگیزترین و دل‌شکن‌ترین نقاط سریال بود. جالب است بدانید که بازیگر شخصیت بِرت گودمن (Christopher Walken) در دنیای واقعی هم گرایش به همـ جـنس دارد! شیطانی‌ترین بخش قضیه هم این بود که خانم کوبِل پس از اخراج‌شدن هم به آرمان‌های شرکت وفادار ماند و به محض فهمیدن نقض شدن پروسه‌ی Severance به کمک شرکت شتافت. اما از این بخش نباید غافل شد که چقدر هنرمندانه و جسورانه، به‌خواب‌رفتن اِروینگ و ریختن آن رنگ‌های سیاه از در و دیوار را به نمایش گذاشتند؛ رنگ‌هایی که فهمیدیم ارتباط مستقیم با دنیای بیرونی و شخصیت بیرونیِ اِروینگ دارند. رنگ‌هایی که نقاشی‌های مخوف اِروینگ‌ را که خیلی به راهروی Break Room شباهت دارند در حالت خلسه‌ای که طی چُرت‌زدنش در محل کار برای او تداعی می‌کند! و همین دلیل قاطعانه و رازآلودی است که مدیران لومن به‌شدت با خوابیدن کارمندان‌شان حین کار تا این‌حد مخالف‌اند و حتی یک قیلوله‌ی 30‌ثانیه‌ای هم خط قرمز ضخیم و خطرناکی برای کارکنان حساب می‌شود.

Erwing Burt

جرقه‌ی انگیزه‌ها

اما بیایید مرور کنیم که چه عامل محرکی باعث شد این کارمندان علیه شرکت شورش کنند و در برابر کارفرمایان خود قرار بگیرند؟ درواقع این عامل چیزی نبود به‌جز دلیل شخصی.

 هلی خودش از همان ابتدا عنصر یاغی‌گری و تسلیم‌ناپذیری را درون خودش دارد و این به شخصیت سرسخت و قوی بیرونی‌اش برمی‌گردد. او از همان ابتدای به‌هوش آمدنش در آن وضعیت، در شرکت لومن، انگیزه‌ی صد درصدی برای خروج از آن زندان را داشت و همین انگیزه، تلنگری شد برای سایر همکارانش که در ادامه به چگونگی شکل‌گیری انگیزه‌های‌شان می‌پردازیم.

اما انگیزه‌ی مارک‌اس چگونه به‌جود آمد؟ او رفیق گرمابه و گلستانش یعنی پیتی را به‌مرور زمان و بدون خداحافظی از دست می‌دهد، و متعاقب آن، مارک نیز سرانجام وارد Break Room می‌شود، کتاب مسخره و تأثیرگذار شوهرخواهرش به آن شکل مضحک ولی هوشمندانه به‌دستش می‌رسد و همزمان سروکله‌ی پیتی در زندگی مارک پیدا می‌شود و جرقه‌ها از همان نقطه آغاز می‌شوند. حتی می‌بینیم که مارک در سکانس‌هایی با افراد و رسانه‌هایی مواجه می‌شود که  عملیات Severance و قانونی‌شدنش را محکوم می‌کند و همینجاست که مارک‌اس بر سر دوراهی‌ای قرار می‌گیرد که اول تقّه را به دومینوی شک و تردیدش می‌زند.

اما انگیزه‌ی اِروینگ از اعماق قلب نشأت می‌گیرد. او عاشق پیرمردی به نام بِرت‌گودمن می‌شود و درست در تنگنای این حس عاطفیِ نوپدید، خبر می‌رسد که بِرت قرار است بازنشسته شود و برای همیشه ترک یار و دیار کند. بازنشستگی‌ای که درواقع فراموشی و مرگ است. اِروینگ با شنیدن این خبر، دیوانه شده و در راه زیر پا گذاشتن قوانین شرکتی که برای کار کردن در آن سر و دست شکانده، دوشادوش همکارانش انگیزه‌ای دوچندان می‌یابد.

و اما دیلن چاقالوی بامزه‌ی فداکار که دردناک‌ترین تجربه‌اش از دنیای بیرونی‌اش به لطف و سوتی میلچیک و همکارانش با او وارد شرکت می‌شود. یعنی فرزندش. دیلن با دیدن فرزندش و زندگی خوبش در Severance Mode موقتی که در زندگی بیرونی برایش پیش می‌آید، چراغ اول را روشن می‌کند.

ATV_Severance_Photos_010601.jpg.photo_thumbnail_show_home_large_2

اما نکاتی که چشم ما را باریک می‌کنند

  1. چرا امنیت آن مجموعه این‌قدر ضعیف است؟ چطور ممکن است در چنین سازمان دقیقی این‌قدر کارهای زیرزیرکی انجام داد؟

  2. چرا با وجود نمای ساختمان بیرونی که پُر است از پنجره، درون اتاق‌ها هیچ پنجره یا نورگیری نمی‌بینیم؟

  3. چرا پروسه‌ی امنیتی شرکت وابسته به دو الی سه نفر است و تنها روی آسانسور و مدار تشخیص چیپ تمرکز شده است و نظارت روی دوربین‌های مداربسته تا این حد سطحی و رندوم است؟

  4. چرا با وجود این‌همه دوربین در اتاق کنترل و… هیچ دوربین در گوشه‌های اتاق و راهروها و سقف‌ها دیده نمی‌شود.

  5. چرا توی شهر همه‌چیز Retro است؟! چرا بیشتر ماشین‌ها کلاسیک هستند؟ چرا خانه‌ها و خیابان‌ها این‌قدر قدیمی جلوه می‌کنند؟

  6. چرا با وجود این تِم کلاسیک در فضای سریال، گوشی هوشمند و لپ‌تاپ مدرن در دست بازیگران می‌بینیم؟

  7. چرا مانیتورهای Lumon اینقدر کوچک و آنالوگ و باسن‌دار و زهوار دررفته هستند؟ مدیران شرکت چه ترسی از دیجیتالی شدن دستگاه‌های‌شان دارند؟

  8. در شرکت لومن چه کاری صورت می‌گیرد؟ چه چیزی تولید یا توزیع می‌کنند؟ چه چیزی را پاکسازی می‌کنند؟ چه چیزی را طراحی می‌کنند؟ چرا اتاق پرورش بز دارند؟!!!!! کارهای شرکت لومن چه تأثیری در دنیای برون دارد؟

  9. شرکت لومن چه رازهای پنهانی دارد و این رازها چقدر مهم است که حتی از مدیران میانی مثل میلچیک و کوبِل هم پنهان می‌کند؟ اصلاً پروسه‌ی جذب چنین مدیرانی که تحت عمل Severance قرار نمی‌گیرند چگونه است و از چه پروتکل‌هایی تبعیت می‌کنند؟

  10. چرا میان این‌همه کاراکتر، بیشتر به نقش مارک پرداخته شد و چرا خانم کوبِل بیش از بقیه‌ی کارمندان، مارک را زیر نظر گرفته و همسایه‌ی او شده است؟ مگر چه رازی پسِ پرده‌ی مارک پنهان است که باید این‌چنین تحت نظارت باشد؟ آیا اصلاً اسم واقعی او خانم سلویگ است یا خانم کوبِل؟

  11. چرا میان این‌همه کارمند، تنها هِلی بود که این‌همه به آب‌وآتش می‌زد تا از مهلکه بگریزد؟ چرا سایر کارمندان به هر دری نمی‌زدند تا بگریزند؟ آیا دلیلش تازه‌وارد و کم‌تجربه بودن هِلی بود؟ آیا سایر کارمندان هم اوایل ورودشان دست به این اقدامات زده بودند و فهمیده بودند راه گریزی نیست؟

  12. دلیل اینکه شخصیت‌های این داستان دست به چنین اقدامی زدند و تن به Severance دادند چیست؟

  13. همسر مارک چرا در دنیای بیرونی بر اثر تصادف مُرد و چگونه شد که هنوز زنده و در سازمان مشغول به کار است؟ شِت!

  14. چرا در Break Room کارمند خاطی مجبور بود آن سوگندنامه را بالاجبار قرائت و تکرار کند؟ درحالی‌که به‌نظر می‌رسید هیچ زور و اجباری در کار نیست و قاریِ خاطی دارد این‌کار را از روی عذاب‌وجدان انجام می‌دهد؟

  15. آن زن مسئول کارگذاری چیپ‌ها درون مغز به دلیل و علتی، مارک را به مخفیگاه (دانشکده‌ی قدیمیِ مشترک) کشانده بود؟ آیا قصد و غرضی در کار بود؟ آیا سر رسیدن داگ گرینر در آن لحظه اتفاقی بود یا پیش‌بینی‌شده؟ آیا به قتل‌رساندن داگ گرینر از قبل برنامه‌ریزی‌شده بود؟

  16. چرا اِروینگ درون خانه‌اش، یک بانک اطلاعاتی مختصر و پراکنده از کارمندان شرکت لومن را داشت؟!

  17. آیا میلچیک به‌دروغ به دیلن گفته بود که سه‌تا بچه دارد که فقط در را باز کند؟ یا راستش را گفته است؟

  18. چرا اصلاً این کارمندانْ خانواده‌ی درست‌وحسابی ندارند؟ به‌جز هِلی که گویی صاحب خانواده‌ی متموّلی است (اگر این فرضیه را درنظر نگیریم که شاید او نیز یک بچه‌ی سرِ راهی باشد که توسط فئودال‌های بورژوا به سرپرستی گرفته شده!) ، چرا مارک و اِروینگ اینقدر زندگی داغون و سرشار از افسردگی‌ای دارند؟ چرا دیلن توی خانه با تک‌پسرش (اگر بخواهیم حقه‌ی سریال را باور کنیم) تنهاست؟ چرا خودِ خانم کوبل هیچ همدم و همسری ندارد و این وسط فقط پیتیِ اخراج‌شده که ظاهراً ‌خانواده‌ی درست‌ودرمانی داشت، به سرنوشت بدی دچار شد؟

ATV_Severance_Photos_010503

‌ای‌کاش‌های Severance

این‌ 18 مورد که خواندینم، تقریباً تمامی سئوالاتی است که سریال باید در فصل‌های بعدی پاسخش را به ما بدهد. اما ای‌کاش در فصل‌های بعدی سریال، شاهد انحراف داستان از اصل خودش نباشیم. یعنی اینطور نشود که سریال به توجه به موفقیت و اقبال خوبی که کسب کرده، دستمایه‌ی سیاستمدارانی قرار داده شود که با پول می‌توانند به هر هدفی که می‌خواهند برسند. امیدواریم خلوص سریال در فصل‌های آتی حفظ شود و گندکاری‌های سیاسی ، شعاری ، اقلیتی ، تبعیضی و همان انگولک‌های جشنواره‌پسندِ جایزه‌بگیر در آن دخیل نشود. و ای‌کاش در فصل‌های آینده بیشتر به شخصیت‌های دیگرِ داستان پرداخته شود و نور اسپات‌لایت تنها روی زندگی مارک و دغدغه‌هایش نتابد تا بتوانیم ابعاد زندگی مرموز سایر کارمندان شرکت را هم ببینیم. ای‌کاش سریال خساست به خرج ندهد و به ما از سایر نقاط شرکت لومن بیشتر اطلاعات دهد و خط مشی سازمان مخوف و مرموز را بیشتر برای بیننده باز کند.

severance cast

امیدواریم از تماشای این سریال و مطالعه‌ی این نقد و بررسی لذت برده باشید. منتظر نظرات شما در رابطه با سریال Severance هستیم.

نشریه شهر در پیام رسان تلگرام و شبکه اجتماعی اینستاگرام

کانال تلگرام ماصفحه اینستا

سامان (ادمین نشریه)

مترجم کتاب های فانتزی - عاشق فیلم و سریال و کتاب

1 دیدگاه

  1. سلام.
    مطلب جالبی بود . سریال به نظرم میتونست یکی دو قسمت کمتر هم باشه تا ریتم اش کمی تند تر بشه ولی در مجموع باید دید در فصل بعدی (که جایی ندیدم زمان پخشش کی هستش) جواب سوالات را به طور معقولی بدهد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا