یادداشت

چگونه یک داستان خوب بنویسیم؟

داستان چه كوتاه و چه بلند از لابلاي تفكر و نوع نگاه نويسنده اش به مسائل پيرامونش سرچشمه مي گيرد و اين نه تنها تعريفي براي خلق يك داستان كه تعريفي براي خلق هر اثر هنري است. در اين نوشتار زياد به جنبه هاي خلق هر اثر هنري كاري ندارم بلكه به صراحت مي خواهم به خودم يادآوري كنم كه چگونه مي توانم يك داستان بنويسم؟ ادامه مطلب را بخوانید!

 

 

 

 

نکته ی مهم
به خودم بايد متذكر شوم كه من براي چه چيزي داستان مي نويسم؟ آيا هدف من از داستان نوشتن صرفا نوشتن براي خودم است و يا اينكه قصد و نيتم از نويسش آن است كه ديگران نيز داستان من را بخوانند.؟
اگر فقط براي خودم به هر دليلي داستان مي نويسم اين يادآوري هيچ كمكي به من نمي كند اما اگر قصد دارم تا داستاني كم عيب و نقص بنويسم تا ديگران هم آن را خوانده و از آن لذت ببرند بايد نكاتي را حتما رعايت كنم.
اينكه گفتم داستاني كم عيب و نقص از اين روي است كه برترين داستان هاي دنيا و حتي شاهكارهاي ادبي هم به گونه اي دچار عيب هستند و داستاني مقبول تر و مورد پسند تر است كه از عيب و نقص كمتري برخوردار باشد.

حرفي براي گفتن دارم
قبل از اينكه شروع به نوشتن داستان كنم ابتدا بايد تكليفم را با خودم روشن كنم كه آيا حرفي براي گفتن دارم؟ آيا مي توانم چيزي را روايت كنم كه به درد ديگران بخورد؟ آيا انقدر از قدرتي خلق و ايجاد برخوردار هستم تا آنچه را كه در ذهن دارم به روي كاغذ بياورم؟ آيا آنقدر تجربه دارم كه بتوانم آنها را براي ديگران به نگارش در بياورم؟ وقتي توانستم به اينگونه سئوال ها پاسخي در خور دهم آنگاه مي توانم شروع كنم به نوشتن يك داستان.

دايره واژگاني
نويسنده خوب نويسنده اي است كه از تعداد لغات بيشتري در نوشته اش استفاده كند. به تعبير ديگر در نوشته (اينجا منظور داستان است) بايد از لغات تكراري اجتناب كرد و براي تنوع و ايجاد تصويرهاي بديع و تازه از لغات بيشتر و بعضا به جاي تكرارها از مترادف ها و هم خانواده ها استفاده كرد. براي اين منظور نويسنده اثر مي بايست از مطالعات قبلي زيادي بهره گرفته باشد. نويسنده همواره بايد بخواند و بخواند. داستان، شعر، روزنامه و مجله و حتي ديدن فيلم و شنيدن موسيقي به افزايش محدوده دايره واژگاني يك نويسنده كمك فراواني مي كند.

 

كسب تجربه
به هر حال هر نويسنده اي در داستانش موقعيتي را به خواننده نشان مي دهد. پس بايد يا خود اين موقعيت را تجربه كرده باشد و يا اينكه از تجربه ديگران براي شرح و بسط آن موقعيت مطلع باشد. براي اين كار بايد به همه تجربه هايي كه از بدو تولد با آنها برخورد داشته باشد با ديد يك روايتگر دست به ياد آوري بزند و در كنار آن همواره با مردم و دنياي اطرافش در تعامل باشد. به نوع نگاه اطرافيان به موضوعات مختلف دقيق شود. در سير تحول مسائل پيراموني مطالعه كند و در نوشتن داستان هايي كه نياز به تصوير كشيدن تجربياتي دارد كه تخصيي هستند يا مربوط به قومي ديگر و يا جنسيتي ديگر هستند نويسنده بايد اطلاعات كاملي را پيرامون آن موضوع از طرق مختلف بدست بياورد اين بدست آوردن اطلاعات مي تواند از راههايي نظير خواندن كتابها و جزوات و متون مربوطه باشد و يا گفتگو با آدم هايي كه بر آن موضوع (ـات) تسلط كافي دارند و در آن صاحب نظر و يا صاحب تجربه هستند.

انتخاب زبان و لحن مناسب
براي نوشتن يك داستان بايد توجه داشت كه لحن مناسب فضاي داستان استفاده كرد. بايد طوري داستان را نوشت كه اولا زبان روايتگر با موضوع داستان و صحنه و مكان ها همخواني داشته باشد و از طرفي انتخاب زبان روايت براي خواننده از پيچيدگي هاي گمراه كننده برخوردار نباشد. در حقيقت ضمن آنكه بايد توجه كرد كه لحن با فضاي كلي و فضاهاي مقطعي ناهمگوني كلامي نداشته باشد همچنين بايد در نظر داشت كه تكلف هاي بيجا خواننده اثر را به دردسر نياندازد. اگر داستان براي مخاطبان عام نوشته مي شود سادگي و رواني زبان و لحن از نقاط قوت آن نوشته خواهد بود.

زمان ها و مكان ها
در ابتدا بايد توجه كرد كه نوشته قرار است در چه زمان ها و چه مكان هايي رخ دهد. بر همين اساس بايد توجه كرد كه جملات دراري فعلهايي باشند كه روايتگر زمان مورد نظر نويسنده باشند. داستان بايد در زماني و يا زمان هايي روايت شود كه شخصيت و يا شخصيت هاي داستان در آن حضور دارند كما اينكه مي توان براي جذاب شدن داستان از تو رفتگي هاي زماني هم بهره برد اما بايد توجه داشت كه افعال با زماني كه در حال روايت است همخواني نگارشي و مكاني نيز داشته باشد.
تصوير سازي ها نيز بايد با نوع نمايش و مواجهه با مكان ها نيز همخواني داشته باشد.

راوي
روايتگر يك داستان راوي آن است. نويسنده بايد فكر كند كه چه كسي قرار است داستان را روايت كند. بر اساس اينكه چه كسي داستان را روايت مي كند بايد از نوع نگارش مخصوص به آن هم بهره گرفت. اگر داستان را سوم شخص روايت مي كند تمامي فضا سازي ها از ديد سوم شخص است و اگر اول شخص بيان كننده و پيش برنده داستان است بايد نوع تعاريف و تصوير سازي ها منطبق با ديد اول سشخص باشد. هركدام از اين موضوعات نوع نگاه منحصر به خودش را مي طلبد كه من به عنوان نويسنده داستان بايد آن را در نظر بگيرم.
البته داستان هايي نيز وجود دارند كه هم توسط اول شخص و هم توسط سوم شخص روايت مي شوند كه اين به هنر نويسنده در بكار گيري جملات و زمان سازي ها و مكان سازي ها و تصويرسازي ها برمي گردد.

 

عناصر و اجزاء
براي نوشتن يك داستان بايد عناصر و اجزاي درگير در داستان را از ابتدا در نظر بگيريم و به مرور و با توجه به پيشرفت داستان آن را با چينشي مناسب و منطقي وارد داستان كنيم. اين عناصر و اجزا شامل اجسام، موقعيت ها و مكان ها و همچنين شخصيت هاي مختلف هستند. داستاني موفق خواهد بود كه ورود عناصر و اجزا در داستان به صورتي هوشمندانه و با برنامه ريزي همراه باشد.

شروع داستان
شروع داستان مهمترين بخش داستان است. داستان هاي درخشان معمولا شروعي درخشان داشته اند. بايد از تصويرسازي هاي بديع و روح نواز براي شروع داستان استفاده كنيم. يك گره اساسي كه خواننده را تا آخر داستان درگير خود كند و يا يك گفت و شنود استثنايي از عواملي است كه خواننده را به پيگيري داستان ترغيب مي كند. پس هر چه انرژي داريد در ابتداي داستان به كار بگيريد تا خواننده را از همان ابتدا به داستانتان جذب كنيد.

گره و گره گشايي
اصولا خوانندگان داستان مي خوانند تا با چيزي آشنا شوند كه تا كنون نسبت به آن اطلاعي نداشته اند و يا اينكه داستاني را مي خوانند كه در آن بتوانند به فكر كردن بپردازند. ايجاد گره و گره گشايي به موقع در داستان، لذت خواندن را به خواننده القاء مي كند. البته بايد توجه داشت كه گره ها در خدمت داستان باشند و گره گشايي ها نيز در زمان و مكان مناسب انجام شود. به عبارت ديگر داستاني موفق است كه معمايي (هايي) را در ذهن خواننده ايجاد كند. اين نكته باعث مي شود تا خواننده براي ادامه داستان حدس هايي بزند. حال ممكن است حدس هايش درست از آب در بيايد و يا نيايد.

ايجاز
داستاني موفق است كه از اطاله كلام خودداري كند. براي اين منظور من نويسنده بايد تمام خلاقيتم را براي ايجاز و خلاصه گويي مناسب و موفق به كار بگيرم. ايجاز به ضرب آهنگ حركتي داستان كمك مي كند. البته بايد توجه داشت ضرباهنگ داستان نه بايد تند باشد و نه كند، بلكه روند توالي اتفاق هاي داستان بايد از ضرباهنگي مناسب و متناسب برخوردار باشد. نه خواننده را در پيگيري خسته كند و نه اينكه آنچنان تند باشد كه خواننده اصلا متوجه رويدادها نشود.

پايان
همانگونه كه شروع داستان مهم است، پايان آن نيز اهميت فوق العاده اي برخوردار است. اينكه برخي اعتقاد دارند پايان داستان بايد خلاصه باشد را زياد قبول ندارم اما به اين اعتقاد دارم كه ايان داستان بايد در خدمت اتفاقات داستان باشد، حال اين نويسنده است كه بايد تصميم بگير پايان داستانش را خلاصه و مفيد عرضه كند و يا طولاني و با تصويرسازي هاي زياد.

نکته ی مهم دوم
همواره بعد از نوشتن داستان بايد داستان را دوباره و چند باره خواند. مطمئنا بعد از پايان گرفتن نوشتن داستان با خواندن مجدد آن به نكاتي برمي خورم كه بايد اصلاح شود. اين اصلاحات بايد در خدمت داستان باشد. گاهي نياز است جملات را حذف كرد. گاهي بايد جملاتي را به داستان اضافه كرد و گاهي نيز نياز است افعال و جملات را ويرايش كرد. داستان موفق داستاني است كه دوباره خواني شده و ضعفهايش برطرف گردد.

تذكر
در پايان بايد متذكر شوم اين نوشته برگرفته از هيچ مقاله و يا متن خاصي نيست بلكه يادآوري هاي بنده از اساتيد گرانقدرم در كلاس هاي قصه نويسي و متن هايي است كه به صورت پراكنده مطالعه كرده ام. قطعا اين نوشته راهنمايي دقيق براي نوشتن داستان نيست بلكه راهنمايي است كلي كه مي تواند در نوشتن يك داستان تا حدودي موثر باشد.

نویسنده: مهدی بهروزی

 

کانال تلگرام نشریه ی شهر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا