یادداشت

پلنگ بودن یا کتابخوان بودن؟ منفعت در کدام است؟

تازگی‌ها در دنیای مجازی کم ندیده‌ایم افرادی نوظهور را که یک شبه ره صدساله را طی کرده و با یک پست، به جمع “سلبریتی‌”های مجازی پیوسته‌اند. حالا شما بگویید که ما باید کتاب بخوانیم یا پلنگ باشیم؟ این مطلب را از دست ندهید.

 

 

Notice : بنده روانشناس و یا کارشناس امور جامعه شناسی نیستم و تنها از دید یک مترجم / کتابخوان / نویسنده، این مطلب را به رشته‌ی تحریر درمی‌آورم. لذا در این رابطه و بابت مطالبی که احیاناً غیرکارشناسی ذکر می‌شوند از بنده خرده نگیرید.

امروزه با گسترش اینترنت و فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی، عرصه برای کسانی که چیزی جز اندام و زبان در چنته ندارند، فراهم شده و از سراسر نقاط ایران و جهان، هستند افرادی که تنها با یک ویدئو و یا عکس، موجی از توجهات را به خود معطوف کرده و تا مدت‌ها خوراک رسانه‌ها می‌شوند؛ رسانه‌های زردی که به شکلی زیرکانه از کلیک‌های دنبال‌کننده‌ها پول به جیب می‌زنند و وقت من و شما را هدر می‌دهند.

همگی شاهد بوده‌ایم که در چند سال اخیر، بطور عمده در شبکه‌هایی نظیر اینستاگرام، افرادی نوظهور پدید آمده‌اند که به قول معروف یک شبه ره صدساله را طی کرده و با یک ویدئو و یا عکس، به جمع “سلبریتی‌”های اینستا افزوده شده‌اند. هرکس به طریقی سعی دارد از این آب گل‌آلود ماهی گرفته و با جذب فالوئر و افزایش تعداد لایک‌های مطالبش، یک شبه معروف شده و سوژه‌های رسانه‌ها و پیج‌های پربازدید و پرتبلیغ شود.

 

اما ای کاش این سلبریتی‌ها، جذابیت‌های فرهنگی- اجتماعی داشتند. متأسفانه فضای مجازی درون ایران از امنیت فرهنگی بسیار پایینی برخوردار است و خدا می‌داند اگر صفحه‌ی اینستاگرام را جلوی یک بچه‌ی 8 ساله باز کنیم، چه تأثیری در تفکرات و آینده‌ی آن کودک گذاشته‌ایم. هرکس به طریقی در حال اشاعه‌ی ویژگی‌های خودش است. یک نفر سر عشق و عاشقی، دست به خودکشی کاذب می‌زند و هزاران لایک جمع می‌کند، یکی هر روز رنگ عوض می‌کند و از تعداد فالوئرهایش بطور سینوسی کاسته و یا بِدان افزوده می‌شود، برق دندان‌های یکی‌شان چشم همه را کور کرده و دیگری با اندام پروتزی‌اش فخر فروخته و لایک جمع می‌کند. کودکی 7 ساله با یک “کچلیک” گفتن به نمادی از طنز وقیح تبدیل می‌شود (ذکر این مطلب در این محفل نمی‌گنجد، اما تنها به یک نکته بسنده می‌کنیم که متأسفانه پدر و مادر این بچه، ده سال دیگر متوجه می‌شوند این شهرت چه دردسرهایی برایشان به همراه خواهد داشت).

 

از این نمونه‌ها تا دلتان بخواهد پیدا می‌شود و حتی کسانی که اینستاگرام هم ندارند، این “پلنگ‌ها” را می‌شناسند. اما باید دید آیا والدین کودکان ما قرار است فرزندانشان را پلنگ بار بیاورند یا دانشمند؟ آیا واقعاً “علم بهتر است یا ثروت” کم‌کم به یک شعارِ بیش از پیش مضحک تبدیل می‌شود و کودکان ما از راه شبکه‌های مجازی به سمت پول و شهرت میانبر خواهند زد؟

مطمئناً همین‌طور خواهد بود. مطمئناً گشت و گذار در اینترنت و شبکه‌های مجازی خیلی جذاب‌تر و سرگرم‌کننده‌تر از خواندن یک صفحه کتاب است. مسلماً تبلت و گوشی جذاب‌تر از کتاب‌های خسته‌کننده هستند. بدون شک فرزندی که مادرش را گوشی به دست و ویلان در صفحات مجازی می‌بیند، هرگز لای کتاب را باز نمی‌کند.

حال که منفعت در پلنگ بودن است، حال که جذابیت در تعداد لایک و فالوئر خلاصه می‌شود، حال که یک شیرین‌کاری و یا دلقک‌بازی، جوان نابخرد روستائی را در عرض یک دقیقه به یک سوپراستار اینستاگرام تبدیل می‌کند، چرا باید کتاب خواند؟ چه سودی در کتاب خواندن است وقتی می‌شود به شهرت دست یافت؟ چرا یک پاراگراف از یک کتاب را نخوانده لایک کنیم، درصورتیکه تمام حواس‌مان به اندام پروتزشده‌ی شاخ‌های مجازی است؟ چرا کسی یک خط شعر حافظ حفظ نیست اما صبح که از خواب برمی‌خیزد، مدام آهنگ “هر بار این دَرو” را زمزمه می‌کند تا مبادا آن را فراموش کرده و جلوی دوستانش کم بیاورد؟ چرا کفه‌ی ترازو به نفع مَجاز سنگینی می‌کند؟ چرا تیراژ کتاب ها اینقدر پایین آمده است؟ چرا مردم ما هر سال به هوای سیم‌کارت و خودکار و بادکنک به نمایشگاه کتاب می‌روند؟ چرا غرفه‌های فست‌فود در نمایشگاه کتاب از غرفه‌های عرضه‌ی کتاب شلوغ‌تر است؟

دوست دارم تا صبح برایتان از این چراها مطرح کنم و اعصاب خودم و شما را خرد کنم. اما چه فایده؟ جامعه لبالب است از شاخ و پلنگ و طرفداران‌شان. از مردمی که از کتاب تنها به عنوان یک Show off برای بالا بردن سطح خودشان در چشم و هم‌چشمی‌ها استفاده می‌کنند انتظار بیشتری نمی‌رود. از مردمی که تنها استفاده‌ای که از کتاب می‌کنند، کشتن حشرات است انتظار دیگری نمی‌رود. از مردمی که کتاب را از روی جلد و قطر آن قضاوت می‌کنند انتظار بیشتری نیست. از مردمی که پس از مدرسه و دانشگاه کتاب‌هایشان را می‌سوزانند، انتظاری نیست.

پس من و شمای نوعی که در جامعه‌ای “کتاب‌نخوان” زندگی می‌کنیم، نباید انتظار داشته باشیم همسایه‌مان ساعت 2 نصفه شب صدای سیستم ماشینش را زیاد نکند. نباید انتظار داشته باشیم در پیاده‌رو با موتور سیکلت مواجه نشویم. نباید انتظار داشته باشیم جنگل‌ها و مراتع را بدون زباله ببینیم. نباید انتظار داشته باشیم مردم در خیابان‌ها درست رانندگی کنند، چرا که آن‌ها کتاب آیین‌نامه را به‌زور می‌خوانند تا فقط گواهینامه را بگیرند و الفرار! و نمونه‌های مشابه دیگر…

سرتان را درد نیاورم. اهل نصیحت و موعظه نیستم، اما باور کنید خواندن کتاب به اعتلای فرهنگ ما کمک می‌کند و تا از خودمان شروع نکنیم، فرهنگ جامعه اصلاح نخواهد شد. خیلی شعاری شد، می‌دانم. اما باور کنید با چوب و چماق نمی‌توان کسی را کتاب‌خوان کرد. تنها کافی‌ست نیم ساعت از زمانی را که صرف مَجاز می‌کنیم، به مطالعه اختصاص دهیم. از ما که گذشت، اما مطمئناً ده سال بعد، افراد باشعورتری در جامعه داریم.

نتیجه‌گیری:

بیاییم “پلنگ‌ها” را به حال خود رها کنیم و به زندگی خودمان بچسبیم! احمق‌ها را معروف نکنیم! با “شاخ” های مجازی بازی نکنیم! چون در واقعیت به ما آسیب می‌زنند. کتاب بخوانیم؛ حتی شده روزی یک صفحه! حتی شده روزی یک پاراگراف! اصلاً یک خط! فقط بیاید از همین الان شروع کنیم!

آیا به‌طور افراطی اهل فضای مجازی هستید؟ آیا پلنگ ها را دنبال می‌کنید یا از دستشان فراری هستید؟ چنین افرادی در اطراف شما وجود دارند؟ چه توصیه‌ای به آنها دارید؟ نظراتتان را با ما در رابطه با این مطلب به اشتراک بگذارید.

 

سامان (ادمین نشریه)

مترجم کتاب های فانتزی - عاشق فیلم و سریال و کتاب

16 دیدگاه

  1. متاسفانه ارزش های جامعه جوری شده که الان به نظر نمیرسه نون تو همون پلنگ بودنه! اصلاحش هم خیلی زمان میبره. به قول شما از ما که گذشت برای ایندگان باید کاری بکنیم!!!

  2. ریشه. باید از ریشه کار بشه؛میدونید دوره ای که ریشه ی افکار ادم شکل میگیره همون دوره ای که ما توی مهد ودبستان و مدرسه داریم میگدرونیم. و غیر ضروری تریت و نا کارامدترین مطالب رو با بی ‌کیفیت ترین حالت ممکن تحویل بچه ها میدیم.معلم ها شاید درس علمی بلد باشن. اما بلد نیستن زندگی کردن رو اجتماعی بودن رو که ناخوادگاه با رفتارشون به بچه ها یاد میدن تنظیم کنن…باید از مدارس از اموزش و پروش شروع بشه…موج های تغییر از اونجا راه بیفته

  3. حرف هاتون تا حدودی درسته،اما نمیشه از مردم خورده گرفت،باید این سطحی نگری ها رو ریشه یابی کرد،یکی از علت های مهمی که “فرهنگ میان توده ای” هنوز هم در مردم ایران وجود داره شاید وجود “دغدغه های احمقانه” به جای وجود دغدغه های درستی که انسان رو رو به جلو میبره باشه و این تقصیر خود مردم نیست،باید ریشه مشکل رو بیابیم که به زعم من سیستم آموزشی مزخرف و “فرهنگ راکد” مردم ایران(که البته بیشترش تحمیل شده) ریشه های این موضوع هستن، متاسفانه فرهنگ کشور ما “پویا” نیست فرهنگی که پویا نباشه بالاخره یه روزی به این وضعیت دچار میشه،چون نمیخواد اشتباهاتش رو ببینه و درستش کنه

    1. ممنون از نظر بسیار کاربردی و مفید شما. این مطلب صرفاً من باب درد دل بود، به امید اینکه شاید یک روز یک جا به یک نفر تلنگری بخورد…

  4. واقعا که حداقل جای شکرش باقیه که هنوزم کتاب چاپ میشه وگرنه باید کلامونو مینداختیم هوا.البته اگه این پلنگا بیشتر بشن تا چند سال دیگه چاپ کتابام متوقف میشه.

  5. واقعاً جای تأسف داره، تا حالا این قدر عمیق به این بحرانی که جامعه مون رو تهدید می کنه فکر نکرده بودم.
    امیدوارم روز هایی برسه که مردم با فرهنگ تر و کتابخوان تری داشته باشیم.
    (هر چند باید اعتراف کنم خود من کتاب آموزش دفاعی سوم راهنماییم رو در پشت مدرسه سوزوندم و خیلی هم خوشحالم.)

  6. خود شما اینستا دارین؟ اگه دارین چه استفاده ای از آن می کنین؟

  7. متن باارزشی بود. اما متاسفانه ما وقتی متنهای اینچنینی رو میخونیم نهایتا جای تعقل کپی پیست میکنیم وتمام. تنها کسانی ذره ای از این جملات به فکر فرو می روند که خودشون از قبل کتابخوان هستند و حوصله خواندن دارند. حیف از فرهنگ نابود شده.

  8. اولش که میری اینستاگرام حتی اگه هیچ پستی رو لایک یا هیچ پیجی رو فالو نکرده باشی وقتی به اون قسمت سرچ که میری چون با شماره و آی پی ایران میری پستای محبوب ایرانی رو میاره برات.حتی یه دونه هم چیز مفید و جالب نیستش توشون همش یا اخبار و حواشی بازیگراست یا پستای شاخای اینستاگرام.حتما پیشنهاد میکنم باور نمیکنید یه اکانت تازه بسازین و ببینین .باور نکردنیه!اینستا میدونه که اکثریت ایرانی ها چی می پسندن! دوستام ک دور هم جمع میشن میرن اینستاگرام و اینارو نگاه میکنن بهشون میگم حداقل کاری نمیکنید اینارم نبینید ولی یکیشون گفت ما دنبال حاشیه ایم!اینارو دوست داریم! دیگه به این من چی بگم؟ با این حرفا درست نمیشه ببه قول دوستمون فقط اونایی که از قبل یکم هوشیارترن حواسشون هست.البته خود ما هم در امان نیستیم.اینترنت با مغز ماکارایی رو میکنه که حتی فکرشم نمیکنیم.بیاید اعتراف کنیم ک علاقمون نسبت ب خوندن متنای طولانی و تامل برانگیز کم شده.دوست داریم سحطی ببینیم و رد شیم.حوصله فکر کردن کمتر داریم.انگیزه که صفر.

  9. مطلب بسیار خوبی بود، پیشنهاد میکنم تو توییتر فعالیت کنین و مطالبتون رو اونجا به اشتراک بذارین

  10. متن شما از نظر من دو ایراد داشت ۱= ایا شما کتاب (( قلعه ی حیوانات)) رو خوندید ؟ یکی از این شخصیت های کتاب جمله ی معروفش چی بود ؟ ((من بیشتر کار میکنم)) ما نباید از خودمان شروع کنیم باید ما رو میساختند نه اینکه خودمان کتابخون بشیم من کار خودم رو که باید بکنم این بود که یاد بگیرم که کتاب بخونم اون هم در مهد کودک و دوران بچگی مشکل از ما نیست این ها ما رو از کتاب خوندن منع کردند !!!!!! فکر میکنید چرا کشور ما که سرمایش از کل اروپا بیشتر است مردماش همه زیر خط فقر هستند (اون هایی که نیست هم همون اقا زاده هان) چون اگر ما در اسایش باشیم فرصت کتاب خوندن پیدا میکنیم و این یعنی فرصت فهمیدنه این که اصلا چرا این ها باید بر ما حکومت کنند؟ بله دوستان فقط انگشت اتحام من نیست که به سمت انهاست . من با تمام وجودم بر الیه اون ها هستم خب دیگه نه خودمو ازار بدم نه شمارو میرم سراغ ایراد بعدی۲=کتابی که میخونیم هم باید کتاب باشه نه خزاعبلات برای مثال در کتاب دینی پایه نهم دلیل عمر طولانی اون عرب اخر رو مصرف چیز های مفید و دوری از ضررات است خب جایز نیست من قبل از پایان سال این کتابو اتیش زدم ؟؟؟ با تشکر از شما و التماس کتاب خوندن ((همین کتاب خوندن هم قواعد داره)) برایه دیگران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا