یادداشت

گپی خودمانی راجع به رده های سنی کتاب ها

خیلی از ما، در دوران کودکی و نوجوانی با خواندن کتاب‌های مختلف، برای خودمان خاطره‌سازی کردیم و ایام شیرین و نوستالژیکی را برای خودمان رقم زدیم. اما آیا خاطرات آن دوران، در سنین بزرگسالی نیز ادامه پیدا خواهد کرد؟ این مطلب را بخوانید تا موضوع بهتر درک کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

توجه: این مقاله صرفاً نظر شخصی بنده بوده و متأثر از هیچگونه طرز فکرِ سفارش‌شده‌ای نیست. ضمن اینکه جهت بیان واضح‌تر مبحث، این مقاله به زبان محاوره‌ای و خودمانی نوشته می‌شود.


 

 

مطلب را با یک کلیشه‌ی طنز شروع می‌کنم:

لحظه‌ای که میری سراغ کتاب‌های قدیمی دارن شان، مثل دیموناتا و یا سرزمین اشباح، و یا کتاب‌هایی مثل دلتورا و … و سعی می‌کنی بخونیشون ولی می‌بینی که دیگه مثل گذشته از خوندنش لذت نمی‌بری، اون لحظه بیست‌سالگیه!

 

بله. دهه‌ی سوم زندگی، دهه‌ی چالش‌هاست. دورانی که انسان از آب و گِل درمیاد و دنبال هیجانات بیشتر می‌گرده. حالا این هیجانات توی هر حوزه‌ای متفاوته ولی ما اینو از منظر کتاب و فیلم بررسی‌اش می‌کنیم.

اولین بار که متوجه این موضوع شدم، همین چند وقت پیش رفتم سراغ کتاب حماسه‌ی لارتن کرپسلی و خواستم بشینم و دوباره بخونمش. من به عنوان یک طرفدار چندآتیشه‌ی دارن شان، سرزمین اشباح رو 4 بار، دیموناتا رو سه بار، و سایر کتاب‌هاشو حداقل دوبار خوندم (این خوندن‌ها برمی‌گرده به دورانی که هنوز ترجمه‌ی افق دوزخ رو شروع نکرده بودم) و حماسه‌ی لارتن کرپسلی تنها کتاب دارن شان بود که فقط یه بار خونده بودمش و قصد داشتم برای تجدیدخاطره و همچنین بیرون کشیدن یک سری نکات از فنون نویسندگی دارن شان، دوباره نگاهی به این کتاب بندازم، اما در کمال تعجب و تحجر، نتونستم. یعنی نکشیدم. به نظرم خیلی بچه‌گونه می‌اومد – شاید هم فکر کردم که خودم خیلی بزرگ شدم! – ولی خب در هر صورت، نشد. و همون اواسط جلد اول، اونو بستم و کنار گذاشتم.

چند روز دنبال دلیل و منطق گشتم و یه سری تحقیقات میدانی کردم در این‌رابطه، تا ببینم یا فقط من چنین حسی رو دارم یا نه. آیا این دست کتاب‌هایی که عموماً برای تینیجرها نوشته شده، تنها برای من غیر جذاب جلوه می‌کنه، یا بقیه هم همین نظرو دارن.

نوجوان کتابخوان

از تعدادی از دوستان پرسیدم و یک‌سریاشون با من هم‌عقیده بودن و یک عده هم نه. نکته‌ی جالب اینجاست؛ کسانی که سه‌گانه‌ی شهر رو خونده بودن، با من هم عقیده بودن و دیگه نمی‌تونستن به عقب برگردن. اما کسانی که هنوز سه‌گانه‌ی شهر رو نخونده بودن و عوضش زام-بی رو مطالعه کرده بودن، چنین حسی نداشتن.

این قضیه  برای من خیلی جالب شد. درست هم بود. منطقی هم بود. افرادی که سه گانه‌ی شهر رو خوندن، ذهنشون گسترده‌تر شده بود. یا بذار اینطوری بگیم: اون نقطه‌ی فانتزی‌پذیر مغزشون، جا باز کرده بود و ابعاد بیشتری رو از این ژانر می‌طلبید؛ ابعادی مثل حس عمیق وحشت، خونریزی، قتل‌های فجیع، عوامل ماوراءالطبیعه‌ی فلج‌کننده، معماهای پیچیده و… که ذهن رو درگیر می‌کرد.

و خب بالطبع، کسانی که سه‌گانه رو نخونده بودن، هنوز در همون حال و هوای کتاب‌های قبلی دارن شان سیر می‌کردن (البته، سوء تفاهم پیش نیاد برای عزیزان، من هرگز قدرتمندی و جذابیت بی‌نظیر دو مجموعه‌ی سرزمین اشباح و دیموناتا رو کتمان نمی‌کنم) و به نظرم ذهنشون نیاز به یه تکون داشت. به همین خاطر کتاب‌هایی مثل سه گانه‌ی شهر و بانوی سایه‌ها رو بهشون معرفی کردم تا بعد ببینم آیا با من هم‌عقیده میشن یا نه.

اما بیایید این مسئله رو هم لحاظ کنیم و از کنارش ساده نگذریم؛ اینکه مجموعه‌ی زام-بی یه تعادل خیلی خوب بین این دو دسته ایجاد کرد. یعنی زام-بی به حدی خوب بود که به یه اشباع‌گر تبدیل شد. و دلیل این موضوع رو بنده کشف کردم (البته بازم میگم این نظر منه!) و دلیلش – حداقل برای ما ایرانی‌ها –  چیزی نبود جز عدم اِعمال سانسور در متن مجموعه‌ی زام-بی.

کتاب خواندن

زام-بیِ دارن شان، کتابی بود که برای تینجیرهای امروزی نوشته شده بود. چرا میگم امروزی؟ چون همه می‌دونیم که بچه‌های این نسل خیلی باهوش و زرنگ هستن و دیگه سوژه‌های دمِ‌دستی اونا را راضی نمی‌کنه. به همین دلیل دارن شان توی این کتاب، روی موضوعاتی چون اصل موجودیت خدا، مباحث سنگین دینی و مذهبی و البته از همه مهم‌تر، مسائل تبعیض نژادی و جنسیتی دست گذاشته بود.

و به همین دلیل، خیلی ها بر این عقیده بودن که زام-بی کتابی در رده‌ی سنی بزرگسال بود که دارن شان با زیرکی خاصی، اونو در رده‌ی نوجوانان جا داد.

حالا توی پرانتز می‌خوام یه نکته‌ای رو بگم. چیز بسیار جالبی که من از کامنت‌هایی که توی سایت برای ما می‌ذارید کشف کردم این بود: کسانی که از مجموعه‌ی زام-بی خوششون نیومده بود، اونو با دیموناتا و سرزمین اشباح مقایسه کردن، و غالب این افراد، مخاطبانی بودن که سه‌گانه‌ی شهر رو خونده بودن. اما خواننده‌هایی که سراغ سه‌گانه نرفته بودن، زام-بی رو شاهکار دونستن و الحق هم که بیراه نگفتند.

دیموناتا

قصدم این نیست که مقایسه کنم و دعوا راه بندازم اینجا. همه می‌دونیم که دارن شان کیه و چه تأثیراتی توی زندگی ما گذاشته. اما چکیده‌ی حرفام اینه: کسی که سن‌اش افزایش پیدا می‌کنه، دیگه نمی‌تونه برگرده به عقب و به دنیایی که سابقاً توی محیطش زندگی می‌کرده ارتباط برقرار کنه. توی یکی از پاسخ‌های کامنت‌هام هم گفتم، دیگه قصه‌ی شنگول و منگول برای یه نونهال 11 – 12 ساله جذاب نیست. ضمن اینکه یه نوجوان نباید توقع داشته باشه یه کتاب سنگین و منسابِ سنین بزرگسال رو هضم کنه، پس کسی به سن و سال من (البته خیلی هم پیرمرد نشدم و فقط 25 سالمه!) هم دیگه نباید انتظار داشته باشه که کتاب‌های ژانر نوجوان اونو به 100% رضایت برسونه. خصوصاً حالا که کتاب‌های بزرگسال دارن شان مثل بانوی سایه‌ها، سه‌گانه‌ی شهر، آفتاب‌سوختگی و آلوده و زلال رو خوندم! (و شما هم این دوتای آخری رو بزودی خواهید خواند!)

لارتن کرپسلی

نمونه‌ی فیلم و سریالی هم براتون مثال بزنم:

سریال‌هایی مثل سوپرنچرال و یا خاطرات یک خون‌آشام هم جزو همین زمره قرار می‌گیرن. شاید وقتی ما سریال خاطرات خون‌آشام رو شروع کردیم، 15 – 16 سال سن داشتیم و اون دوران اوج خیالپردازی‌ها و فانتزی‌سازیمون بود. اما بیاید قبول کنیم که از فصل 6 به بعد، دیگه اون حال و هوای سابق رو نداشتیم و تنها برای اینکه رسالتمون رو به پایان برسونیم، به سریال وفادار موندیم تا ببینیم آخرش چی میشه. یا مثل سه‌گانه‌ی Divergent که هرچه جلو و جلوتر رفت، ضعیف‌شد (انتظارات ما بالا رفت و سازندگان نتونستن از عهده‌ی این موضوع بربیان) و به خاطره ها پیوست.

ومپایر دایریز

ببخشید سرتونو درد آوردم. فقط خواستم نظر خودمو بیان کنم و ببینم آیا شما هم با من متفق القول هستید یا نه. منتظر نظرات و کامنت های شما هستم که خیلی مهم و باارزشه.

 

کانال تلگرام نشریه ی شهر

23 دیدگاه

  1. من قبل از خوندن سه گانه با شروع کردن زامبی هم این حس رو داشتم. کاملا متوجه عالی بودن کتاب بودم ولی حس میکردم مناسب سن من نیست. بزرگ شدن بد دردیه!

    1. درسته خانم دکتر، تازه یادم می افته که وقتی بچه بودیم بهمون میگفتن از بچگیت لذت ببر و الان می فهممش. البته خاصیت انسان همینه که توی لحظه زندگی کنه.

  2. من هومنم، همون ک چند ساعت پیش براتون کامنت گذاشت و جواب دادید.
    منم الان ۲۳ سالمه و میخام یه تجربه خیلی جالبم رو در این مورد بگم.
    چندین سال پیش که جلد یک شهر رو سایت رهگذران ترجمه شو استارت زده بود فصل به فصل برای دانلود ارائه میداد، من سنم کمتر بود و هنوز در حال و هوای نوجوانی و سرزمین اشباح و دموناتا بودم. یادمه وقتی یکی دو فصل اول شهر رو دانلود کردم و خوندم خوشم نیمد و اصلن رغبت نکردم ادامه بدم خوندن رو.
    تا اینکه گذشت و گذشت. رسیدم به یکی دوسال پیش که دوباره هوس دارن شان خوندن کردم و یاد همون سه گانه شهر افتادم. دانلود کردم و شروع کردم خوندن. این بار انگار یه کتاب دیگه ای رو میخوندم! به جرئت میگم نتونستم یه ثانیه زمینش بذارم و پس از تموم کردنش گفتم شت! شاهکار بود! به رفیقام معرفیش کردم و هنوزم نظرم اینه سه گانه شهر یک شاهکار به تمام معناست. (جلد سه رو هنوز منتظر فول بوکم که بخونم البته)
    دلیل این قضیه الان برام واضحه.هومنِ زمانِ سایتِ رهگذران هنوز جهان بینی تنگ و تاریک الان رو نداشت که با شهر و دنیای دوده گرفته و کثیفش ارتباط برقرار کنه. اون هومن قهرمان بازی های لارتن و دارن رو میپرستید. اون هومن براش کا-گاش و قدرتای ماوراییشون جذابیت محض داشت. اما هومن امروز دیدش به جهان و آدما و پدیده ها خیلی فرق داره. این هومن با کاردینال و کاپاک همراه میشه. پاکار ویمی و آلجری رو درک میکنه و دنبالشونه، اندوه محض رو توی بانوی سایه ها لمس میکنه و سرخورده میشه…
    یکی از دلایلی که باعث شد بیش از قبل به توانایی ذهنی و مهارتی دارن شان و درکش از روحیات و جهانِ کودک،نوجوان و جوان و بزرگسال ایمان بیارم همین موضوع بود.
    که چجور وااااقعن کتابای نوجوانش برای نوجوانه و کتابای بزرگسالش برای بزرگسال! یه مرز بندی دقیق و خارق العاده رو به رخ کشید این آدم برام …
    ممنونم از دارن شان دی بی شان یا دارن دش و هرچی که اسمشو میذاره!
    و شما…

    1. سلام مجدد به شما هومن عزیز. واقعاً کامنت شما برای من الهام بخش شد و باعث شد ابعاد این ماجرا رو بوسیله ی قلم به بقیه منتقل کنم. و خوشحالم می بینم از این تاپیک استقبال شد. جملات زیبایی به کار بردی. پیچیدگی های انسان ها خیلی زیاده و هرچه سن بالاتر میره، این پیچیدگی ها قابل فهم تر میشن. و این وسط، دارن شان کسیه که یه پل بین این دنیاه ایجاد کرده برای ما. ممنون از شما.

  3. دقیقا فرمایشات شما درسته و این نویسنده واقعا… زبان در توصیفش قاصره
    مطمعنم دارن شان تا چند سال دیگه به عنوان اسطوره نویسندگی خیلی بیستر از اینی که الان هست معروف خواهد شد

  4. سلام درسته منم بهتون مجموعه ترانه اتش و یخ رو معرفی می کنم که سریالشو به نام بازی تاج و تخت ساختن
    نقش های این داستان عجیب واقعی هستن و احساسات خشم و غم و عشق و مشکلات زندگی رو بخوبی میشه حس و درک کرد و واقعا رمانیه که برای بزرگ سال ها ساخته شده

  5. به نظر من درسته.این نه فقط برای فیلم و کتاب بلکه در همه زمینه ها اتفاق میفته حتی در مورد ذایقه ی غذایی.و خوب این به ادم کمک میکنه تا انتخاب های درست تری توی زندگی انجام بده

  6. سلام
    منم ی چیزی بگم
    اونی ک مهمه برا ی درک کردن داستان سن نیس
    فاز داستانی ای که یکی میخونه اینو مشخص میکنه
    مثلا من کلا ۱۶ سالمه ولی یکی از طرف دارای سه گانه هستم

  7. من که هنوز بزرگ نشدم و همچنان از خوندن حماسه دارن شان و… لذت میبرم.فقط امیدوارم این ادامه پیدا کنه و چندسال دیگه مثل الان ازشون لذت ببرم.
    یادم رفت که بگم بانوی سایه ها فوق العاده بود!!

  8. سلام.
    به شخصه وقتی که میخوام یه کتاب رو بخونم دو فاکتور مهم رو مد نظر دارم، قلم نویسنده و موضوع داستان. داستان هایی که هر دو رو دارن و داستان هایی که هیچ کدوم رو ندارن خیلی کمتر از داستان هایی هستن که این وسط هستند. پس سعی می کنم برای هر کتاب نکته ای که منو جذبش می کنه ببینم و بخونمش و سعی می کنم به چیزهایی مثل اینکه این کتاب برای رده سنی من نیست کمتر فکر کنم. (من ۲۴ سالمه. فقط محض اطلاع.)

  9. دقیقا همینطوره
    منم یادمه وقتیترجمه جلد دوم شهر رو تموم کردید و یه وقفه ای افتاد تا ترجمه جلد سوم رو شروع کنید خواستم برم دوباره دیموناتا رو بخونم ولی فقط تونستم جلد اول رو بخونم
    کتابی که یه زمانی برام شاهکار بود دیگه نتونست جذبم کنه ،فهمیدم توقعاتم از یه کتاب واقعا بالا رفته

  10. سلام.من الان یک نوجوان هستم.اشتباه من این بود که رمان خوندن رو از کتاب ها و مجموعه های بزرگ و عالی شروع کردم و عاشق رمان های فانتزی شدم.من از مجموعه هری پاتر شروع کرده بودم.بعد اون کتاب های زیادی خوندم که زیاد خوشم نیومد و بعضیا هم مثل رمان دراکولا بدک نبود.حس بدی داشتم.کلی در ژانر های مختلف گشتم تا به کتاب زامبی اقای دارن شان که عاشقشم❤رسیدم.گوشیم از دستم ول نمیشد.بعد اون همه تحقیق بالاخره به یک کتاب عالی رسیدم(البته از کتاب های اولش چون بیشتر راجب شخصیت ها توضیح میداد خوشم نیومد ولی این اصل رمان نویسیه.شناختن شخصیت ها)کتاب رو خوندم و بنظرم عااااالی بود.بعد که خواستم رمان های دیگشو بخونم رسیدم به مجموعه شهر.اصلا هیچی نفهمیدم.خواستم دوباره کتاب زامبی رو بخونم که بنظرم ساده و مسخره اومد(البته دارن شان و کتاب هاش عالین ولی خب برای چندین بار خوندن بنظرم خوب نیستن)😭بعد رفتم رمان های جنایی خانم آگاتا کریستی رو خوندم و بعد از اون همه چی تموم شد.هیچ رمان خوبی پیدا نکردم.(پنجاه تا رمان دانلود کردم و خوشم نیومد!)من واقعا دنبال کتاب خوبم و پیدا نمیکنم الان هم دوباره رمان شهر رو میخوام دانلود کنم.الان واقعا حس بدی دارم.و واقعا دوستمون که گفتن در سن پایین کتاب ها رمز و رازی دارن که فقط بزرگتر ها میفهمن رو درک کردم.امیدوارم کتاب شهر برام خوب باشه و یک دنیای جدیدی برای خوندن پیدا کنم.😞و نصیحتم به کسایی ک رمان خوندن رو میخوان شروع کنن از اثار سطح پایین تر شروع کنن😘

    1. شهریار در همین جریان گفته به جوون هاتون بگید آثار شماره ی یک دنیا رو بخونن و وقتشون رو با آثار سطح پایین تلف نکنن.

      درمورد رده ی سنی هم که زیاد گفتیم و الان خیلی از مشکلات جامعمون هم به خاطر رعایت نکردن همین رده بندی سن هست. امیدوارم از این مسائل دیگه پیش نیاد براتون و به رده ی سنی خودتون احترام بذارید.

  11. سلام به دوستای گلم و مخصوصا آقا گل.
    اولین رمانی که من خوندم اسمش همسر آتش بود. خیلی عالی هم نبود. رمانهای دارن شان کجا این رمان کجا.ولی اولین رمان بود و من هم سنم کم بود، از طرفی از طولانی بودن داستان خیلی ذوق کرده بودم،در نتیجه از اون کتاب خیلی لذت بردم. خعلیییی
    بعد از اون تصوری که داشتم این بود که همه رمان های عالین. اصن رمان بد وجود نداره.
    بعد از اون یه چند تا رمان ایرانی خوندم و اونها هم خیلی خوب بودن. اما
    بعد از یه مدت شروع کردم به خوندن حماسه دارن شان. با این توصیفی که از چند تا کتاب اول کردم دیگه میدونید که این کتاب در نظرم بهترین کتاب جهاااان بوده. و همینطورم هست اما وقتی که داشتم این کتابو میخوندم و کلی کیف میکردم، از طرفی به خودم میگفتم که من چه ابلهی بودم که از اون رمانهای قبلی خوشم اومده بود. اصن این کجا اون کجا. از فرداش هم به رفیقام میگفتم که این رمانهارو نخونید بابا خیلی بدرد نخورن. در صورتی که چند وقت پیشش خودم مخشونو خورده بودم که بیاین این رمانهارو بخونید.
    ببخشید داره زیاد میشه ولی خواستم بگم که وقتی رمانهای معروف و نوشته نویسنده های بزرگو بخونین و بعدش دیکه نمیشه یه بار دیگه رمان های قبلی رو خوند. چون از یه طرف توقعمون بالا رفته، از یه طرف هم اون داستان دیگه تکراری شده. هممون قبول داریم که قشنگی داستان اینه که ماجرارو ذره ذره دنبال کنی و هی با خودت فکر و خیال کنی که بعدش چجوری میشه.
    در کل اینکه عاره منم همین حس شما رو دارم.

  12. میشه بگید از چه سنی دیگه براتون جذاب نشد من ۱۵ ساله و فقط دموناتا و حماسه دارن شانو تموم کردم همچنین لطفا بگید کدوم کتابارو بخونم با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا